Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
hydro |
هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود |
|
|
Other Matches |
|
cost plus contracts |
قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده |
sector |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
sectors |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
horned scully |
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود |
it is made |
ساخته میشود |
heparin |
که در کبد ساخته میشود |
gyle |
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود |
productive |
مدت زمانی که یک محصولی ساخته میشود |
prototypes |
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود |
prototype |
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود |
viaduct |
پلی که جهت عبورومرورروی دره ساخته میشود |
viaducts |
پلی که جهت عبورومرورروی دره ساخته میشود |
buffer duo |
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله |
guard rail |
نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود |
bulk head |
دیواریکه برای جلوگیری ازفشار اب یا خاک ساخته میشود |
meerschaum |
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود |
billycock |
نوعی کلاه گرد مردانه که ازنمد نرم ساخته میشود |
pseudomorph |
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد |
checked |
دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود |
india paper |
کاغذ مرکب خشک کن نرم وکرم رنگی که در چین ساخته میشود |
checks |
دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود |
check |
دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود |
branch cutoff |
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود |
bed plate |
پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود |
microprocessors |
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود |
microprocessor |
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود |
aprons |
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود |
operating bridge |
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری |
apron |
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود |
language |
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود |
languages |
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود |
counter fert |
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود |
bed drop or bod fall |
اختلاف سطح کف نهر دردوطرف ساختمانی که روی نهر ساخته میشود |
limitrophe |
مجاور مرزی مجاور |
offensive weapon |
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند |
filigree |
تزئیناتی بشکل ذرات ریز یادانههای تسبیح که امروزه بصورت سیمهای ریز طلاونقره و یا مسی در اطراف الات زرین وسیمین ساخته میشود |
cleans |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
cleanest |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
cleaned |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
clean |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
adjacent rows |
ردیف های مجاور [رج های مجاور] |
localtalk |
استاندارد شبکه سافت Apple که لایه فیزیکی مثل سیستم کابل یا اتصالات را که در شبکه Apple Talk استفاده میشود را ساخته است . شبکه داده را روی کابل unshield pair-tuisted منتقل میکند |
top |
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی |
universal |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
adjacent |
مجاور |
abutting |
مجاور |
nigh |
مجاور |
neighbor |
مجاور |
vicinity |
مجاور |
appressed |
مجاور |
nearby |
مجاور |
contiguous |
مجاور |
proximal |
مجاور |
near by |
مجاور |
adjoining |
مجاور |
vicinage |
مجاور |
next |
مجاور |
vicinal |
مجاور |
neighbouring |
مجاور |
conterminous |
مجاور |
circumjucent |
از هر سو مجاور |
coterminous |
مجاور |
bordered |
مجاور بودن |
border |
مجاور بودن |
abuttal |
زمین مجاور |
collateral |
همسایه مجاور |
bordering |
مجاور بودن |
abuting surface |
سطح مجاور |
abuttals |
زمین مجاور |
parahepatic |
مجاور کبد |
paranephric |
مجاور کلیه |
contiguous zone |
منطقه مجاور |
vicinal dihalide |
دی هالید مجاور |
adjacent video |
ویدئو مجاور |
graveside |
مجاور قبر |
gravesides |
مجاور قبر |
proximal stimulus |
محرک مجاور |
adjacent lines |
خطهای مجاور |
aduacent sound |
صدای مجاور |
adjoins |
مجاور بودن |
adjoined |
مجاور بودن |
anal |
مجاور مقعد |
adjoining |
نزدیک مجاور |
neighbours |
نزدیک مجاور |
neighbour |
نزدیک مجاور |
neighbors |
نزدیک مجاور |
against |
پیوسته مجاور |
adjoin |
مجاور بودن |
adjacent |
مجاور همسایه |
colocate |
در مجاور هم قرار دادن |
surrounding |
احاطه کننده مجاور |
anchimeric assistance |
کمک گروه مجاور |
adjacent point |
نقطه های مجاور |
monkey chatter |
تداخل کانال مجاور |
allele |
ژنهای ناهمسان مجاور |
guiding |
عضلات کمکی مجاور |
adjacent channel interfernce |
تداخل کانال مجاور |
min |
معدنی |
mineral water |
اب معدنی |
mineral water |
آب معدنی |
mineral |
اب معدنی |
spa |
اب معدنی |
inorganic |
معدنی |
mineral |
معدنی |
spas |
اب معدنی |
productions |
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه |
production |
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه |
hand-to-hand |
دست بدست یکدیگر مجاور |
appressed |
کاملا نزدیک و مجاور چیزی |
adjacent |
دو میدان متصل به دو گروه مجاور |
garbage |
واسط رادیویی از کانالهای مجاور |
hand to hand |
دست بدست یکدیگر مجاور |
ozokerit |
موم معدنی |
inorganic polymer |
بسپار معدنی |
inorganic base |
باز معدنی |
galenite |
سرب معدنی |
inorganic acid |
اسید معدنی |
mineralize |
معدنی کردن |
pit sand |
ماسه معدنی |
pumice stone |
اسفنج معدنی |
ore |
سنگ معدنی |
bitumen |
قیر معدنی |
asphalt |
زفت معدنی |
scoria |
تفاله معدنی |
muscovy glass |
شیشه معدنی |
mineral wax |
موم معدنی |
mineral trass |
تراس معدنی |
obsidian |
شیشه معدنی |
mineral spring |
چشمه معدنی |
deposits |
ذخیره معدنی |
deposit |
ذخیره معدنی |
mineral pitch |
قیر معدنی |
mineral pigment |
رنگ معدنی |
mineral oil |
روغن معدنی |
mineral material |
ماده معدنی |
mineral coal |
ذغال معدنی |
mineral |
مواد معدنی |
paraffin |
موم معدنی |
spa |
چشمه معدنی |
mineral dye |
رنگینه معدنی |
spas |
چشمه معدنی |
mineral |
ماده معدنی |
asphaltite |
قیر معدنی |
ores |
سنگ معدنی |
asphaltum |
زفت معدنی |
asphaltum |
قیر معدنی |
modular construction |
ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته |
watering place |
محل چشمه اب معدنی |
malthite |
نوعی موم معدنی |
table waters |
ابهای معدنی سر سفره |
bioinorganic chemistry |
شیمی معدنی زیستی |
ore |
معدنیات کلوخه معدنی |
ores |
معدنیات کلوخه معدنی |
mineral oil |
روغن معدنی یانفت |
wollastonite |
سنگ معدنی "وولستونایت " |
pockety |
دارای چالههای معدنی |
to abandon a mine |
ترک کردن معدنی |
inorganic pigment |
رنگدانه های معدنی |
montan wax |
موم سخت معدنی |
kaolinite |
سنگ معدنی بفرمول 4 |
antimony |
توتیای معدنی انتیمون |
maltha |
نوعی موم معدنی |
nips |
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور |
nipped |
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور |
nip |
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور |
mineralize |
مواد معدنی جمع کردن |
mica |
تلق نسوز شیشه معدنی |
mica |
سنگ طلق شیشه معدنی |
pyroxene |
ماده معدنی بلوری وسفید |
picrate |
نمک الی یا معدنی اسیدپیکریک |
magma |
خمیر مواد معدنی یا الی |
willemite |
سنگ معدنی رنگارنگ متبلور |
to abandon a mine |
دست کشیدن از کار در معدنی |
terra alba |
مواد معدنی سفید رنگ |
induce |
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور |
induces |
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور |
I could have sworn that there was somebody in the next room . |
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود |
dot |
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش |
dotting |
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش |
contiguous |
فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم |
inducing |
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور |
induced |
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور |
overlap tell |
رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور |
geyser |
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند |
earth pigment |
رنگینه های معدنی مثل خاک رس |
abiston |
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند |
to descend [into a mine] |
وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور] |
to enter [into a mine] |
وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور] |
geysers |
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان |
geysers |
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند |
asbestos |
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند |
mineralization |
تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن |
geyser |
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان |
malthite |
چسب قیر وموم زفت معدنی |
workings |
همه بخشهای حفاری شده معدنی |
knockstone |
کندهای که روی ان سنگهای معدنی راخردمیکنند |
maltha |
چسب قیر وموم زفت معدنی |
goethite |
اکسید اهن معدنی ئیدرژن دار |
triangulation |
تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی |
base pitch |
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده |