Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
ballast
هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
Other Matches
capsized
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsize
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizing
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizes
واژگون کردن کشتی واژگون شدن
revenue cutter
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
building sand
خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
to puddle clay and sand
ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
quicksand
ماسه روان ماسه دانه نچسبیده
quicksand
ماسه ناپای ماسه غلطان
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
it will pay to wait
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
dice box
پیالهای که طاس را ازان میریزند
My hair is falling out.
موهای سرم دارند میریزند.
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble baths
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
ditched
حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
ditches
حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
ditch
حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
defoliant
گرد یا مایعی که روی درختان میریزند که درخت برگ ریزان کند
anyone
هرچیز
anything
هرچیز
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
pair
هرچیز دو جزئی
minim
هرچیز کوچک
pads
هرچیز نرم
pad
هرچیز نرم
platter
هرچیز پهن
platters
هرچیز پهن
minims
هرچیز کوچک
apiece
هرچیز هریک
flip side
پشت هرچیز
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
mixed bag
هرچیز قاتی پاتی
flip side
بخش ثانوی هرچیز
shelf
هرچیز تاقچه مانند
three decker
هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
rib
هرچیز شبیه دنده
old red sandstone
سنگ ماسه قرمز قدیمی ماسه سنگ سرخ قدیمی
signalled
هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
pots
هرچیز برجسته ودیگ مانند
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
signaled
هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
potting
هرچیز برجسته ودیگ مانند
signal
هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
pot
هرچیز برجسته ودیگ مانند
chargers
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
charger
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
behemoth
کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
pickup
هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
ponderousness
سنگینی
gravitation
سنگینی
weight
سنگینی
heaviness
به سنگینی
ponderance
سنگینی
heavily
به سنگینی
graveness
سنگینی
demureness
سنگینی
massiness
سنگینی
weightiness
سنگینی
ponderosity
سنگینی
slowness
سنگینی
gravity
سنگینی
gravitas
سنگینی
ponderously
سنگینی
hypacusia
سنگینی گوش
deadweight
سنگینی وزن
hypacousia
سنگینی گوش
drowsihead
سنگینی خواب
lethargy
سنگینی رخوت
absolute gravity
سنگینی مطلق
traffic density
سنگینی شد امد
overweight
سنگینی زیاد
a hefty bill
صورتحساب سنگینی
overweight
سنگینی کردن
queasiness
سنگینی خوراک
avoirdupois
سنگینی وزن
specific weight
سنگینی ویژه
bobtail
اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
drowsiness
کسالت یا سنگینی خواب
barology
علم ثقل یا سنگینی
absolute specific gravity
سنگینی ویژه مطلق
profoundness
سنگینی رسوخ یا نفوذزیاد
mass of maneuver
سنگینی حرکات یکان
lbs
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
lb
سنگینی مسکوکات راسنجیدن
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
upside down
واژگون
subversives
واژگون
topsy turvy
واژگون
topsy-turvy
واژگون
subversive
واژگون
overturning
واژگون
Lead is a heavy metal.
سرب فلز سنگینی بارید
A big load was taken off my back.
بار سنگینی از دوشم برداشته شد
overturns
واژگون کردن
to keel over
واژگون کردن
eversion
واژگون سازی
eversible
واژگون شدنی
purl
واژگون شدن
overset
واژگون ساختن
overturned
واژگون کردن
purls
واژگون شدن
converse
واژگون وارونه
purling
واژگون شدن
purled
واژگون شدن
upsetting
واژگون کردن
overturns
واژگون سازی
upset
واژگون کردن
rock the boat
<idiom>
واژگون کردن
conversing
واژگون وارونه
turn over
واژگون شدگی
subverts
واژگون ساختن
upsetter
واژگون کننده
subverting
واژگون ساختن
subverted
واژگون ساختن
subvert
واژگون ساختن
upsets
واژگون کردن
converses
واژگون وارونه
overturn
واژگون سازی
conversed
واژگون وارونه
overturned
واژگون سازی
to turn turtle
واژگون شدن
overturn
واژگون کردن
The crime lies heavily on his conscience.
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
hhhزينhhh hhhaaaي سن?يني رaaaمتحمل شدن
هزینه های سنگینی رامتحمل شدن
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
topples
برگشتن واژگون کردن
toppled
برگشتن واژگون کردن
overturned
واژگون کردن برانداختن
overturn
واژگون کردن برانداختن
toppling
برگشتن واژگون کردن
topple
برگشتن واژگون کردن
keels
واژگون شدن افتادن
reversal
واژگون سازی واژگونی
reversals
واژگون سازی واژگونی
overturns
واژگون کردن برانداختن
keel
واژگون شدن افتادن
capsizing
واژگون کردن قایق
inverting
انحراف سخن واژگون
invert
انحراف سخن واژگون
capsizes
واژگون کردن قایق
capsize
واژگون کردن قایق
capsized
واژگون کردن قایق
inverts
انحراف سخن واژگون
to weigh down
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
ballast
سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
dragged
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drags
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
turn turtle
واژگون شدن ناو یا قایق
subvert
درون واژگون سازی کردن
subverted
درون واژگون سازی کردن
subverting
درون واژگون سازی کردن
subverts
درون واژگون سازی کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
upset _
واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
metamer
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
grit
ماسه
gravel
ماسه
crushed stone sand
ماسه
gritting
ماسه
green sand
ماسه تر
gritted
ماسه
sand
ماسه
sands
ماسه
yield of cdoncrete
ماسه
ballast
ماسه
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
grit
ماسه درشت
sandblasting
ماسه پرانی
sand pile
توده ماسه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com