English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
English Persian
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
Other Matches
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
cease loading پر نکنید
keep at it ول نکنید
never هرگز
neer هرگز
when hell freezes over <idiom> هرگز
not for an instant هرگز
over one's dead body <idiom> هرگز
hold hard عجله نکنید
NO PARKING پارک نکنید!
neglects دیدبانی نکنید
neglect دیدبانی نکنید
neglected دیدبانی نکنید
Stop pushing! عاجز نکنید !
neglecting دیدبانی نکنید
nevermore هرگز دیگر
never more هرگز دیگر
ever هرگز هیچ
nulipara زن هرگز نزاییده
Eternal (everlasting)life. ابدا" (هرگز ) !
ever- هرگز هیچ
Don't cut it too short. زیاد کوتاه نکنید.
Dont count (bank)on me. روی من حساب نکنید
Do not include me من را حساب نکن [نکنید] !
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
leave me out من را حساب نکن [نکنید] !
exclude me. من را حساب نکن [نکنید] !
the jealouse never had tranquillity. <proverb> یسود هرگز نیاسود .
nonwinner هرگز برنده نشده
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
do not waste your breath خودتان را بیخود خسته نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move. تکان نخورید (حرکت نکنید )
that will be the day <idiom> چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
he never saw a lion او هرگز شیر ندیده است
he has never seen a lion او هرگز شیر ندیده است
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
you must w the signal ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Not on your life ! هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
an impersonal deity خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb> گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Never look a gift horse in the mouth. <proverb> دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
A watched pot never boils. <proverb> چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Borrowed garments never fit well . <proverb> لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
neglects این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
skip it در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
neglect این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
to unravel woven [knitted] fabric از گیر درآوردن
toilet-training از قنداق درآوردن
to grow wings بال درآوردن
To fool ( mess) around . کلک درآوردن
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . سفت کن شل کن درآوردن
to dig out کندن و درآوردن
skimp خسیس بازی درآوردن
to unionize [American E] بشکل اتحادیه درآوردن
to unionise [British E] بشکل اتحادیه درآوردن
to strip something off درآوردن [ملافه از لحاف]
rake someone over the coals <idiom> پول زیاد درآوردن
to redeem از گرو [رهن] درآوردن
To give someone hell. پدر کسی را درآوردن
shake down <idiom> باحیله پول درآوردن
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
mutton dressed as lamb ادای جوانترها را درآوردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den . لوطی بازی درآوردن
To get to the root of something. ته وتوی چیزی را درآوردن
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
get someone's blood up <idiom> کفر کسی را درآوردن
high-handed <idiom> رئیس بازی درآوردن
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. سری توی سرها درآوردن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
pooped out <idiom> خسته کننده،از پای درآوردن
to curb somebody کسی را تحت کنترل درآوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . چیزی را بصورت مسخره درآوردن
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To go too far . شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
treading on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
Safavid period دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com