Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
millepore
هزار سوراخ
Other Matches
Loo sanpra
[منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to pink out leather
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
milfoil
بومادران هزار برگ هزار برگ
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
perforation
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
fenestration
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
cancellate
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
gruyere cheese
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
foraminate
ثقبه دار سوراخ سوراخ
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl
سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thousandths
یک هزار
thousandth
یک هزار
milliped
هزار پا
milleped
هزار پا
mil
هزار
thousand
هزار
million
هزار در هزار
millions
هزار در هزار
thousands
هزار
myriads
ده هزار
one thousand
یک هزار
labyrinthine fret
هزار تو
per mill
در هر هزار
per mill
در هزار
multiped
هزار پا
myriad
ده هزار
ten thousand
ده هزار
per mil
در هزار
riddle
سوراخ سوراخ کردن
cancellated
سوراخ سوراخ اسفنجی
grids
دریچه سوراخ سوراخ
grid
دریچه سوراخ سوراخ
riddles
سوراخ سوراخ کردن
swage block
قالب سوراخ سوراخ
millepore
مرجان سوراخ سوراخ
cancellous
سوراخ سوراخ اسفنجی
cancellate
سوراخ سوراخ اسفنجی
several thousands
چندین هزار
kilocycle
هزار چرخه
myriapoda
هزار پایان
kilos
در معنای یک هزار
thou
یک هزار دلار
milliard
هزار میلیون
kilos
هزار گرم
myriagram
ده هزار گرم
myrialitre
ده هزار لیتر
myriametre
ده هزار متر
kilos
معادل هزار
kilo
در معنای یک هزار
polypody
هزار پایی
spline
هزار خار
thousand and one
هزار ویک
kilo
هزار گرم
grandest
هزار دلار
diplopodous
دارای هزار پا
kilograms
هزار گرم
kilogrammes
هزار گرم
kilogram
هزار گرم
tonnes
هزار کیلوگرم
tonne
هزار کیلوگرم
kilometers
هزار متر
kilometre
هزار متر
chiliad
هزار ساله
chiliad
هزار عدد
kilometres
هزار متر
grand
هزار دلار
millennia
هزار سال
millennium
هزار سال
millenniums
هزار سال
grander
هزار دلار
bimillenary
دو هزار ساله
kilo
معادل هزار
myriameter
ده هزار متر
kilo
هزار بیت داده
g
در معنای یک هزار میلیون
omasum
هزار لاخئذقث خق ذثق
kilohertz
هزار سیکل در یک ثانیه
kips
هزار دستورالعمل درثانیه
hectare
ده هزار متر مربع
hectares
ده هزار متر مربع
k
نشانه بیان یک هزار
gigacycle
هزار میلیارد چرخه
kilomegacycle
هزار میلیون چرخه
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
two thousand tonner
کشتی دو هزار تنی
kilobaud
هزار بیت در ثانیه
yarrow
بومادران هزار برگ
billionth
یک تقسیم بر هزار میلیون
Kbit
معادل هزار بایت
billionths
یک تقسیم بر هزار میلیون
metric ton
تن متریک یا تن هزار کیلویی
kilos
هزار بیت داده
millennial
جشن هزار ساله
millenium
دوره هزار ساله
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
kilos
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
I am inundated with work.
هزار جور کارسرم ریخته
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
This is only one instance out of many .
این یک مورداز هزار تا است
to die a thousand deaths
هزار مرگ و میر مردن
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال قیمت شد
millenial
وابسته به دوره هزار ساله
kilo
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
millenarianism
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال بهابران گذاردند
gigahertz
فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
gigaflop
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
flaky pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
The losses run into hundreds of thousands.
خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
phyllo (pastry)
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
postmillenarian
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
postmillennialist
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
premillennial
وابسته بظهور ثانوی عیسی قبل از هزار سال
angstrom
واحد اندازه گیری معادل با یک هزار میلیونیوم متر
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
kb
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا با معنای هزار بایت
Kbyte
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا معادل هزار بایت
Jehovah's Witnesses
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
kilos
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilos
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
kilo
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
it is a thousand pities
جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
terabyte
یک هزار گیگا بایت یا یک میلیون مگا بایت داده
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
edge perforated
لب سوراخ
holing
سوراخ
punctures
سوراخ
eyelets
سوراخ
puncturing
سوراخ
opening
سوراخ
eyelet
سوراخ
foraminiferous
سوراخ سوراخ
openings
سوراخ
foraminated
سوراخ سوراخ
tapped
سوراخ
tapping
سوراخ
loop
سوراخ
looped
سوراخ
loops
سوراخ
foramen
سوراخ
finger hole
سوراخ
pitting
سوراخ سوراخ
tap
سوراخ
fenestra
سوراخ
pecker
سوراخ کن
drill hole
سوراخ
meshing
سوراخ
lace
پر از سوراخ
meshes
سوراخ
mesh
سوراخ
orifices
سوراخ
orifice
سوراخ
broaching
سوراخ کن
broaches
سوراخ کن
broached
سوراخ کن
broach
سوراخ کن
abroach
سوراخ
alveolar
سوراخ سوراخ
punctured
سوراخ
cribriform
سوراخ سوراخ
columbarium
سوراخ
leak
سوراخ
leaked
سوراخ
boring
سوراخ
leaks
سوراخ
puncture
سوراخ
perforation
سوراخ
broacher
سوراخ کن
awl
سوراخ کن
laces
پر از سوراخ
mure
سوراخ
piercer
سوراخ کن
slots
سوراخ
slot
سوراخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com