Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
homogeny
همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
Other Matches
self identity
همانندی
likeness
همانندی
similarities
همانندی
similarity
همانندی
likelihoood
همانندی
similarty
همانندی
commonality
همانندی
commonalities
همانندی
likenesses
همانندی
resemblance
همانندی همشکلی
parallelism
همانندی تطابق
appersonification
هذیان همانندی
appersonation
هذیان همانندی
analogies
شباهت همانندی
homogeny
همانندی تشابه
homology
همانندی ساختی
analogy
شباهت همانندی
nighness
همانندی خست
interosculation
همانندی باصفات مشترک
thereupon
<adv.>
درنتیجه
thereat
<adv.>
درنتیجه
subsequently
<adv.>
درنتیجه
thereupon
درنتیجه
consequently
<adv.>
درنتیجه
at that
[at that provocation]
<adv.>
درنتیجه
as a result
<adv.>
درنتیجه
from
درنتیجه
they fought with courage
درنتیجه
along of
درنتیجه
in consequence of
درنتیجه
in consequence
<adv.>
درنتیجه
by implication
<adv.>
درنتیجه
in this manner
<adv.>
درنتیجه
in this wise
<adv.>
درنتیجه
in this vein
<adv.>
درنتیجه
for that reason
<adv.>
درنتیجه
thus
[therefore]
<adv.>
درنتیجه
as a consequence
<adv.>
درنتیجه
by impl
<adv.>
درنتیجه
in this respect
<adv.>
درنتیجه
insofar
<adv.>
درنتیجه
in so far
<adv.>
درنتیجه
in this sense
<adv.>
درنتیجه
for this reason
<adv.>
درنتیجه
therefore
<adv.>
درنتیجه
whereby
<adv.>
درنتیجه
in this way
<adv.>
درنتیجه
as a result of this
<adv.>
درنتیجه
hence
<adv.>
درنتیجه
homology
همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
even tual
درنتیجه اینده
therewith
فورا درنتیجه ان
hereupon
درنتیجه این
tabitude
ضعف درنتیجه تب دق
tabescence
ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
in the wake of
<idiom>
درنتیجه ،شرح ذیل
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
senile keratosis
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
it will wear to your shape
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
lion heart
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
avulsion
جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
aliasing
اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
sense probe
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
hug the rail
غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
anti servo tab
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
bear
در بر داشتن
owned
داشتن
bears
در بر داشتن
owning
داشتن
owns
داشتن
intercommon
داشتن
to possess
داشتن
bear
داشتن
to have possession of
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to be in a f.
تب داشتن
possess
داشتن
to have
داشتن
possesses
داشتن
to hold
داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
relieving
داشتن
own
داشتن
to go hot
تب داشتن
possessing
داشتن
doubts
شک داشتن
to have f.
تب داشتن
have
داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
to hold a meeting
داشتن
doubting
شک داشتن
wanted
کم داشتن
doubt
شک داشتن
redolence
بو داشتن
lacks
کم داشتن
having
داشتن
lackvt
کم داشتن
bears
داشتن
want
کم داشتن
doubted
شک داشتن
monogyny
داشتن یک زن
affect
تمایل داشتن
affects
دوست داشتن
affect
دوست داشتن
amativeness
دوست داشتن
mind
در نظر داشتن
declare
افهار داشتن
mind
تصمیم داشتن
dispateh
گسیل داشتن
likes
دوست داشتن
dubitate
شک داشتن تردیدکردن
liked
دوست داشتن
affects
تمایل داشتن
like
دوست داشتن
represented
نمایندگی داشتن
bear on
نسبت داشتن
monogamy
داشتن یک همسر
desiring
میل داشتن
bipolarity
داشتن دو قطب
desires
میل داشتن
represents
نمایندگی داشتن
bestowon
ارزی داشتن
desire
میل داشتن
represent
نمایندگی داشتن
may
امکان داشتن
declaring
افهار داشتن
dehydrate
پسابش داشتن
require
لازم داشتن
required
لازم داشتن
requires
لازم داشتن
declares
افهار داشتن
requiring
لازم داشتن
to lie heavy on one's heart
معذب داشتن
recoiling
واکنش داشتن بر
hungers
اشتیاق داشتن
hungering
اشتیاق داشتن
hungered
اشتیاق داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
valuing
گرامی داشتن
overlap
اصطکاک داشتن
leans
تمایل داشتن
concern
اهمیت داشتن
values
گرامی داشتن
value
گرامی داشتن
thirst
اشتیاق داشتن
recoils
واکنش داشتن بر
recoiled
واکنش داشتن بر
lean
تمایل داشتن
recoil
واکنش داشتن بر
leaned
تمایل داشتن
cans
امکان داشتن
cans
قدرت داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com