English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
footwork هماهنگی پا با اعضای دیگر
Other Matches
coordination هماهنگی
concert هماهنگی
concerts هماهنگی
harmonies هماهنگی
harmony هماهنگی
consistency هماهنگی
consonance هماهنگی
synergy عمل هماهنگی
cognitive consonance هماهنگی شناختی
close coordination هماهنگی نزدیک
tone هماهنگی رنگ ها
telebrief هماهنگی تلفنی
staff coordination هماهنگی ستادی
internal consistency هماهنگی درونی
immusical بدون هماهنگی
harmony of interests هماهنگی منافع
eye hand coordination هماهنگی چشم و دست
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
burgomaster اعضای شهرداری
inside تو اعضای داخلی
insides تو اعضای داخلی
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
to act in concert <idiom> با هماهنگی کاری را انجام دادن [اصطلاح روزمره]
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
cadres اعضای یک سازمان نظامی
cadre اعضای یک سازمان نظامی
paraplegia فلج اعضای سافل
prosthetics مبحث اعضای مضنوعی
senior members اعضای بالارتبه یا ارشد
stiffening members اعضای صلب کننده
the f. اعضای هیئت پزشکی
royalty اعضای خانواده سلطنتی
main structure menbers اعضای اصلی ساختمان
royalties اعضای خانواده سلطنتی
sensorium مرکز حواس اعضای حس
locomotory ابتلاء اعضای حرکتی
locomotor ابتلاء اعضای حرکتی
vitals اعضای حیاتی و موثربدن
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
hypotrophy رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
senatorian وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
senatorial وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
acroesthesia افزایش حساسیت اعضای انتهایی
locomotor دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
toho اعضای انگشتان نشانه و شست
quaker meeting انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
urogenital وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
conscript fathere اعضای مجلس سنای روم باستان
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
quaker's meeting انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
bounds محدودیتی که به تعداد اعضای یک آرایه داده میشود
bionic وابسته به کار گذاشتن اعضای ساختگی در بدن
pin joint اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
component تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
components تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
matricular وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
clocks سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
catena 1-تعداد اعضای یک لیست زنجیری 2-مجموعهای از حروف در یک کلمه
backplane مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
friendly society انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
appraisal ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
signals علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
heterology عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
homology همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
cartel توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartels توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
scramblers وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scrambler وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
ibi Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
sederunt جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
of each other <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
alternatives شق دیگر
next دیگر
alternatives دیگر
again دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
anymore دیگر
thence دیگر
another دیگر
alternative دیگر
no more دیگر نه
secus از دیگر سو
from each other <adv.> از هم دیگر
further دیگر
furthered دیگر
furthering دیگر
furthers دیگر
other دیگر
others دیگر
one an other یک دیگر
else دیگر
alternative شق دیگر
he is no more او دیگر
elsewhere درجای دیگر
about face سوی دیگر
another شخص دیگر
somewhere else یک جای دیگر
about face جهت دیگر
otherguess نوع دیگر
about-faces جهت دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
at a later period در موقع دیگر
about-faces سوی دیگر
about-face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
again از طرف دیگر
variant نوع دیگر
othergates جور دیگر
other people مردم دیگر
on the other part از طرف دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
yon ان یکی دیگر ان
on the opposite side در انسوی دیگر
beside ازطرف دیگر
on more بار دیگر
t' other بعدی دیگر
tother بعدی دیگر
othergates طور دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess بروش دیگر
others نوع دیگر
other نوع دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile وقت دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhere در مکان دیگر
scilicet بعبارت دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
none other than هیچکس دیگر جز
no more of that بس است دیگر
another day یک روز دیگر
another guess نوعی دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
shunts به خط دیگر انداختن
shunted به خط دیگر انداختن
shunt به خط دیگر انداختن
in other words <idiom> به کلام دیگر
elsewhere نقطه دیگر
elsewhere بجای دیگر
another guess قسمتی دیگر
In our other words. بعبارت دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
otherwhere جای دیگر
next year سال دیگر
the other two دوتای دیگر
to be no more دیگر نبودن
to wit بعبارت دیگر
what more do you want دیگر چه می خواهید
withil ازطرف دیگر
nevermore دیگر ابدا
nevermore هرگز دیگر
et al و در جای دیگر
never more هرگز دیگر
aliunde از منبع دیگر
my other books کتابهای دیگر من
apart from that <adv.> طور دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
videlicet به عبارت دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com