English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (27 milliseconds)
English Persian
favored همراهی یا طرفداری کردن با
favoring همراهی یا طرفداری کردن با
favors همراهی یا طرفداری کردن با
favour همراهی یا طرفداری کردن با
favouring همراهی یا طرفداری کردن با
favours همراهی یا طرفداری کردن با
Other Matches
accomodate همراهی کردن
escort همراهی کردن
escorts همراهی کردن
escorting همراهی کردن
squires همراهی کردن
to go along همراهی کردن
conpanion همراهی کردن
to accompany همراهی کردن
squire همراهی کردن
to render a ssistance همراهی کردن
go along همراهی کردن
accompany همراهی کردن
accompanies همراهی کردن
escorted همراهی کردن
accompanied همراهی کردن
take the part of طرفداری کردن
to stand for طرفداری کردن از
side طرفداری کردن از
advocate طرفداری کردن
sides طرفداری کردن از
escorted همراهی یامحافظت کردن
to attend a funeral باجنازه همراهی کردن
escorts همراهی یامحافظت کردن
gain over با خود همراهی کردن
escorting همراهی یامحافظت کردن
escort همراهی یامحافظت کردن
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
advocates طرفداری کردن حامی
favor طرفداری مرحمت کردن
favours طرفداری مرحمت کردن
favour طرفداری مرحمت کردن
favouring طرفداری مرحمت کردن
favored طرفداری مرحمت کردن
advocated طرفداری کردن حامی
favors طرفداری مرحمت کردن
advocating طرفداری کردن حامی
favoring طرفداری مرحمت کردن
to take the p of a person ازکسی طرفداری کردن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
teetotal وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
befriending دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
to lobby against [for] somebody سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
companion معاشرت کردن همراهی کردن
favor نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring نیکی کردن به طرفداری کردن
favour نیکی کردن به طرفداری کردن
favors نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring نیکی کردن به طرفداری کردن
favored نیکی کردن به طرفداری کردن
favours نیکی کردن به طرفداری کردن
ponying همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
favors همراهی
favour همراهی
favored همراهی
anent همراهی
favouring همراهی
favours همراهی
camaraderie همراهی
accompaniments همراهی
send off همراهی
send-off همراهی
favoring همراهی
accompaniment همراهی
concomitance همراهی
send-offs همراهی
sodality همراهی
companionship همراهی
adhesion طرفداری
siding طرفداری
one sidedness طرفداری
devotion طرفداری
sidings طرفداری
one tideness طرفداری
partiality طرفداری
partisanship طرفداری
favouritism طرفداری
favoritism طرفداری
favourer همراهی کننده
accompanist همراهی کننده
accompanists همراهی کننده
accompanier همراهی کننده
germanism طرفداری از المان
party spirit طرفداری حزبی
biases طرفداری تعصب
he sided with us طرفداری از ما کرد
prelatism طرفداری ازمتران ها
bias طرفداری تعصب
growthmanship طرفداری ازرشد
pall bearer کسیکه در همراهی با جنازه
to vow assistance قول همراهی دادن
suffrage کمک همراهی قبول
royalism طرفداری از رژیم سلطنتی
proslavery طرفداری از برده فروشی
respect of persons طرفداری و واهمه از کسان
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
unprejudiced بدون تبعیض یا طرفداری
please do me a service خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
accompaniment ساز یا آواز همراهی کننده
accompaniments ساز یا اواز همراهی کننده
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
with out any p to بدون هیچ طرفداری ازاو
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
royalism شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
feminism عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
world federalism طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
accompanist همراهی کننده با آواز یا سازی چون پیانو
we sang them home ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
accompanists همراهی کننده با اواز یاسازی چون پیانو
prohibitionism طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
in tow <idiom> برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
p in favour of a person تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com