Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
in nature
همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
Other Matches
objectives
دارای وجود خارجی
objective
دارای وجود خارجی
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
objectiveness
با داشتن وجود خارجی بطورواقعی یاخارجی
standards
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
escarpments
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpment
پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
output
که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
outputs
که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
orthoferrite
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
preexistent
دارای تقدم در وجود
gonidium
یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
unprompted
دارای زیبایی طبیعی
adscititious
دارای منبع خارجی
extrinsic
دارای مبداء خارجی
behind the scenes
در پشت پرده دارای اطلاعات خصوصی یا خارجی
kainite
نمک طبیعی که دارای سولفات دو پاطاس وسولفات دومنیزی .....
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
an fitting
رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
self coloured
یک رنگ دارای رنگ طبیعی
physiographic
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
outwork
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
پول خارجی ارز خارجی
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
wilson
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
despite
با وجود
existences
وجود
neer do well or well
پی وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
personalities
وجود
in spite
با وجود
existence
وجود
entities
وجود
being
وجود
personality
وجود
individuation
وجود
presence
وجود
entity
وجود
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
quality
وجود خصوصیت
exist
وجود داشتن
pantheist
معتقدبوحدت وجود
reality
اصالت وجود
in spite of that
با وجود این
preexistence
تقدم وجود
pre existence
تقدم وجود
drink hail
گوارای وجود
qualities
وجود خصوصیت
individuality
وجود فردی
existed
وجود داشتن
facts
وجود مسلم
fact
وجود مسلم
begetter
وجود اور
from the bottom of one's heart
<idiom>
از اعماق وجود
nonetheless
بااین وجود
systems
اصول وجود
system
اصول وجود
viruses
وجود دارد
Despite the fact that…
با وجود اینکه
regardless
با وجود علیرغم
self assertiveness
ابراز وجود
universe
عالم وجود
virus
وجود دارد
d. constitution
وجود نازک
d. of constitution
نازکی وجود
exists
وجود داشتن
realities
اصالت وجود
persons
وجود ذات
non ego
غیر وجود
none the less
با وجود این
to be there
وجود داشتن
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
essence
وجود ماهیت
be
وجود داشتن
person
وجود ذات
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
cosmos
نظام عالم وجود
and there an end.
و پایان وجود دارد.
hematuria
وجود خون در ادرار
hemoglobinuria
وجود هموگلوبین درادرار
animalization
وجود مواد حیوانی
for all that
با وجود همه اینها
cosmology
نظام عالم وجود
cosmologies
نظام عالم وجود
neer do well or well
ادم بی وجود یا بی خاصیت
hydrometeor
وجود بخاراب در هوا
atheism
انکار وجود خدا
numen
وجود الهی خدا
in the face of such odds
با وجود این تفاوت
begetting
سبب وجود شدن
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
pantheism
ایین وحدت وجود
beget
سبب وجود شدن
begets
سبب وجود شدن
know nothing
منکر وجود خدا
oxaluria
وجود جوهر ترشک
nevertheless
با این وجود علیرغم
preexist
قبلا وجود داشتن
Is there drinking water?
آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
pantheism
همه خدایی وحدت وجود
agnostics
عرفای منکر وجود خدا
agnostic
عرفای منکر وجود خدا
converged
تقارب خطوط وجود تشابه
trichotomy
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
reacted
تغییر به علت وجود یک ماده
reacts
تغییر به علت وجود یک ماده
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
cosmogonic
وابسته به خلقت عالم وجود
Is there electricity?
آیا برق وجود دارد؟
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
reacting
تغییر به علت وجود یک ماده
water exists in three phases
اب درسه نمود وجود دارد
react
تغییر به علت وجود یک ماده
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
converges
تقارب خطوط وجود تشابه
fetches
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
groove
[فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
converging
تقارب خطوط وجود تشابه
fetch
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetched
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
phosphaturia
وجود فوسفات زیاد در پیشاب
converge
تقارب خطوط وجود تشابه
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
albinism
عدم وجود رنگ دانه در بدن
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
factionalism
اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
You are needed . They need you .
وجود شما مورد نیاز است
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
To put ones heart and soul into a job .
باتمام وجود کاری را انجام دادن
cosmologist
دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
homogamy
وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
radiological survey
بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
lactosuria
وجود ماده قندی شیر درپیشاب
unitarianism
وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
There's an exception to every rule.
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
Is there air conditioning?
آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
Is there heating?
آیا سیستم حرارتی وجود دارد؟
logos
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
androgyny
وجود دو حالت زنانگی ومردانگی توام
natural foundation
پی طبیعی
natural right
حق طبیعی
innate
طبیعی
homebred
طبیعی
crude copper
مس طبیعی
normal
طبیعی
home born
طبیعی
natural bridge
پل طبیعی
silvan
طبیعی
indigenous
طبیعی
physical
طبیعی
naturals
طبیعی
natural
طبیعی
externals
خارجی
international line
خط خارجی
extern
خارجی
oversea
خارجی
extra
خارجی
external
خارجی
extra-
خارجی
extras
خارجی
extraneous
خارجی
outboard
خارجی
gringos
خارجی
exteriors
خارجی
outer
خارجی
outward
خارجی
outsiders
خارجی
outsider
خارجی
alien
خارجی
abextra
خارجی
aliens
خارجی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com