Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (4 milliseconds)
English
Persian
versatility
همه کاره بودن
Search result with all words
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
protect
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
protecting
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
protects
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
standard
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standards
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
multifinder
گونهای از Apple Macintosh Finder که چند کاره بودن را پشتیبانی میکند
Other Matches
He is a jack of all trades, but master of none.
<idiom>
او مرد همه کاره است و هیچ کاره.
Jack of all trades and master of none..
<proverb>
همه کاره هیچ کاره است .
Jack of all trades , master of none .
همه کاره وهیچ کاره
ad hoc
تک کاره
general purpose
هر کاره
inactive
بی کاره
jacks of all trades
همه کاره
dual purpose gun
توپ دو کاره
versatile
همه کاره
half faced
نیمه کاره
multipurpose
چند کاره
multitasking
چند کاره
pick
چند کاره
picks
چند کاره
jack of all trades
همه کاره
what is he?
چه کاره است
halfway
نصفه کاره
factotums
ادم همه کاره
multi meter
سنجه چند کاره
do all
ادم همه کاره
factotum
ادم همه کاره
i went there particularly to
یک کاره انجا رفتم
multijob operation
عملیات چند کاره
multi purpose machine
ماشین چند کاره
multiple job processing
پردازش چند کاره
A good for nothing person .
آدم هیچ کاره
multitester
سنجه چند کاره
He is the boss . He runs the show.
اوهمه کاره است
partial
نیمه کاره بخشی از
slouches
ادم بی کاره وبی کفایت
slouch
ادم بی کاره وبی کفایت
slouching
ادم بی کاره وبی کفایت
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
That is my line ( field ) .
خودم این کاره هستم
slouched
ادم بی کاره وبی کفایت
microsoft
DOS-MS سیستم عامل تک کاربره و تک کاره است و توسط کار خط دستور کنترل میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
dual capable
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
want
فاقد بودن محتاج بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depended
مربوط بودن منوط بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
owes
مدیون بودن مرهون بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
moons
سرگردان بودن اواره بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
juddering
لق بودن
to be proper for
به جا بودن
judders
لق بودن
juddered
لق بودن
judder
لق بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
dubiosity
در شک بودن
sufficing
بس بودن
incompactness
ول بودن
suffices
بس بودن
sufficed
بس بودن
wobbling
لق بودن
wobbles
لق بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
wobble
لق بودن
justness
حق بودن
concentricity
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
wobbled
لق بودن
suffice
بس بودن
to chop and change
دو دل بودن
intends
بر ان بودن
teems
پر بودن
teeming
پر بودن
teemed
پر بودن
teem
پر بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
to be in two minds
دو دل بودن
exists
بودن
intending
بر ان بودن
intend
بر ان بودن
stinks
بد بودن
stink
بد بودن
to be
بودن
to find oneself
بودن
be adequate
بس بودن
be enough
بس بودن
be sufficient
بس بودن
last
[be enough]
بس بودن
reach
بس بودن
suffice
بس بودن
existed
بودن
exist
بودن
to hold water
ضد آب بودن
ween
بودن
lackvt
کم بودن
to bargain for
بودن
to think ill of any one
بودن
to kick the beam
کم بودن
lawfulness
قانونی بودن
greasiness
روغنی بودن
subjectivity
درونی بودن
impend
مشرف بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com