Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
logrolling
همکاری متقابل
Other Matches
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
cahoots
همکاری
synergism
همکاری
cooperation
همکاری
co-operate
همکاری
competition
همکاری
competitions
همکاری
collaboration
همکاری
disaffiliate
همکاری نکردن
disassociates
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
disassociating
همکاری نکردن
disassociated
همکاری نکردن
cooperator
همکاری کننده
antagonistic cooperation
همکاری ناساز
coact
همکاری کردن
close coordination
همکاری نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
teamwork
روح همکاری
disaffiliation
عدم همکاری
incoordinate
فاقد حس همکاری
collaboration
همکاری مشترک
co-operation
همکاری مشترک
cooperative work
همکاری مشترک
take on
<idiom>
شروع به همکاری
synergy
همکاری یاری
synergistic
همکاری کننده
synergistic
مربوط به همکاری
pull together
همکاری کردن
noncooperation
عدم همکاری
mutualism
اصول همکاری
logroll
همکاری کردن
incoordination
عدم همکاری
cooperation
همکاری مشترک
solidarity
همکاری همبستگی
assist
یاور همکاری
assisted
یاور همکاری
assisting
یاور همکاری
assists
یاور همکاری
dissociate
قطع همکاری وشرکت
dissociates
قطع همکاری وشرکت
cooperation
همکاری تشریک مساعی
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
gung-ho
آمادهی همکاری و عمل
contributions
هم بخشی همکاری وکمک
disassociation
عدم یا فسخ همکاری
contribution
هم بخشی همکاری وکمک
dissociating
قطع همکاری وشرکت
abasia
عدم همکاری عضلات محرکه
organization for economic co opration
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
organization for european economic coopr
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
handle with kid gloves
<idiom>
باکسی همکاری دقیق داشتن
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
synergetic
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
to opt in
[something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
bank giro
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
community relations
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
to opt out
[of something]
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
countered
متقابل
counter
متقابل
mutual
متقابل
correspounding
متقابل
interactional
متقابل
countering
متقابل
opposing
متقابل
interactive
متقابل
reciprocal
متقابل
reciprocative
متقابل
opposed
متقابل
polar
متقابل
eclipsed form
شکل متقابل
reciprocal
عمل متقابل
grid anode transconductance
رسانایی متقابل
mutual conductance
رسانایی متقابل
transconductance
رسانایی متقابل
harmonic mean
اعداد متقابل
reciprocal
متقابل معکوس
inter play
اثر متقابل
interaction curve
خم کنش متقابل
counterbid
پیشنهاد متقابل
crosstalk
مکالمه متقابل
countermine
توط ئه متقابل
mutual
متقابل یا متقابله
counterpawn
پیاده متقابل
counterpoise
وزنه متقابل
counterpoise
سیم متقابل
counterrevolution
انقلاب متقابل
countervailing credit
اعتبار متقابل
counterwork
عمل متقابل
cross action
دعوی متقابل
cross bill
شکایت متقابل
cross feed
خورد متقابل
cross index
شاخص متقابل
cross purpose
قصد متقابل
crossecheck
بررسی متقابل
countermeasures
اقدامات متقابل
intercorrelation
همبستگی متقابل
recrimination
اتهام متقابل
mutual inductance
القاگری متقابل
mutual induction
القای متقابل
mutual relationship
رابطه متقابل
mutual terms
شرایط متقابل
recriminations
تهمت متقابل
transinformation
اگاهی متقابل
interaction
عمل متقابل
set off
دعوی متقابل
interplay
اثر متقابل
interaction
کنش متقابل
reciprocation
عمل متقابل
opposite phase
فاز متقابل
reciprocal trading
مبادله متقابل
interaction
اثر متقابل
counter-measure
اقدام متقابل
mutual energy
انرژی متقابل
interdependency
اتکاء متقابل
recrimination
تهمت متقابل
interrelation
رابطه متقابل
recriminations
اتهام متقابل
intervisibility
دید متقابل
iteraction
عمل متقابل
cross-reference
ارجاع متقابل
m
القاگری متقابل
mutual assistance
کمک متقابل
mutual characteristic
مشخصه متقابل
transfer characteristic
مشخصه متقابل
mutual consistency
سازگاری متقابل
counter-measures
اقدام متقابل
cross reference
ارجاع متقابل
counter fire
اتش متقابل
counter gambit
گامبی متقابل
cross reference
مراجعه متقابل
cross-references
مراجعه متقابل
proportional
متقابل یا هماهنگ
counter offensive
پدافند متقابل
counter offensive
حمله متقابل
counter offer
پیشنهاد متقابل
counter offer
عرضه متقابل
counter purchase
خرید متقابل
counter current
جریان متقابل
counter credit
اعتبار متقابل
counter claim
دعوی متقابل
back pressure
فشار متقابل
countering
ضربت متقابل
countered
ضربت متقابل
counter
ضربت متقابل
reciprocity
عمل متقابل
counter propaganda
تبلیغ متقابل
counter attraction
کشش متقابل
cross-reference
مراجعه متقابل
retaliation
عمل متقابل
interdependence
وابستگی متقابل
interdependence
اتکاء متقابل
cross-check
بررسی متقابل
counter transference
انتقال متقابل
antitype
نوع متقابل
counteraction
اقدام متقابل
cross-checked
بررسی متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
counterattack
حمله متقابل
counterclaim
دعوای متقابل
counterclaim
ادعای متقابل
cross-checks
بررسی متقابل
countermeasure
اقدام متقابل
cross check
بررسی متقابل
counterclaim
دعوی متقابل
interrelationships
رابطه متقابل
counter trade
تجارت متقابل
cross-references
ارجاع متقابل
cross-checking
بررسی متقابل
retorts
جواب متقابل دادن
retorts
جواب متقابل تلافی
counteracted
عمل متقابل کردن
visual interaction
کنش متقابل بصری
ripostes
ضربه متقابل زدن
interaction
عکس العمل متقابل
counteracting
عمل متقابل کردن
benoni counter gambit
گامبی متقابل بنونی
retort
جواب متقابل دادن
counteract
عمل متقابل کردن
social interaction
کنش متقابل اجتماعی
rebuts
جواب متقابل دادن
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
repost
ضربه متقابل زدن
rebutting
جواب متقابل دادن
rebut
جواب متقابل دادن
rebuttal
عمل متقابل پس زنی
rebuttals
عمل متقابل پس زنی
riposting
ضربه متقابل زدن
rebutted
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
counteracts
عمل متقابل کردن
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com