Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English
Persian
Knock off your fighting right now!
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Other Matches
There is the rub .
گیر کار همین جاست (همین است )
heave away
بکشید
tail on
طناب را بکشید
heave away
بالا بکشید
score it under
زیر ان خط بکشید
weight the sugar
قند را بکشید
shame on you!
خجالت بکشید!
score out that word
روی ان واژه خط بکشید
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
haul down
فرمان پرچم را پایین بکشید
Please help yourself ( with the food ) .
لطفا" برای خودتان غذا بکشید
one an other
همدیگر
one a
همدیگر
each other
همدیگر
self repelling
دافع همدیگر
peer to each other
مانند همدیگر
to hug each other
همدیگر را بغل کردن
They grew attached ( attracted) to each other.
به همدیگر علاقمند شدند
to blame one another
همدیگر را مقصر کردن
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other.
زبان همدیگر رامی فهمیم
to be on the same page
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
The twins are hardly distinguish between colors.
دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
blind dates
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
contiguous
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
mine mooring
اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
hatched moulding
گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
friendly societies
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly society
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
this same
همین
alike
<adv.>
به همین نحو
immediately next door
<adv.>
همین جنبی
immediately next door
<adv.>
همین همسایه ای
all the same
<adv.>
به همین نحو
ditto
<adv.>
به همین نحو
in like manner
<adv.>
به همین نحو
for this reason
<adv.>
بخاطر همین
in this sense
<adv.>
بخاطر همین
in so far
<adv.>
بخاطر همین
insofar
<adv.>
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
بخاطر همین
likewise
<adv.>
به همین نحو
as a consequence
<adv.>
بخاطر همین
consequently
<adv.>
بخاطر همین
hence
<adv.>
بخاطر همین
in this way
<adv.>
بخاطر همین
whereby
<adv.>
بخاطر همین
therefore
<adv.>
بخاطر همین
thus
[therefore]
<adv.>
بخاطر همین
as a result
<adv.>
بخاطر همین
by implication
<adv.>
بخاطر همین
in consequence
<adv.>
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
بخاطر همین
by impl
<adv.>
بخاطر همین
In the vicinity ( neighbourhood ).
همین نزدیکی ها
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
one of these o c shortlies
در همین روزها
that is it
همین است
not long a go
همین تازگی ها
that once
همین یکبار
this once
همین یکبار
This very day .
همین امروز
that is a
همین بود
very
همان همین
One of these days .
همین روزها
that is a
همین است
I arrived as soon as he left ( went ) .
همین که رفت من آمدم
Right now .
همین الان ( حالا)
I'll bring it right away .
همین الان می آورم
steadied
همین راه برو
steadies
همین راه برو
steadiest
همین راه برو
steady
همین راه برو
steadying
همین راه برو
last sunday
همین یکشنبه که گذشت
the th inst
پنجم همین ماه
letter of even date
نامه همین تاریخ
this very question
دقیقا همین پرسش
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
For example ( instance ) , lets take Iran .
مثلا" فرضا" همین ایران
In fact, that is just what is good about it.
اتفاقا"خوبیش در همین است
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
repeat range
با همین مسافت تیراندازی کنید
This is precisely ( exactly) what I wanted to know .
همین رامی خواستم بدانم
from now on
<idiom>
درست از همین لحظه به بعد
stick around
<idiom>
همین دوروبر منتظر ماندن
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out.
او
[مرد]
همین الان رفت به بیرون.
pan cosmism
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
She is obsessed with it .
فکر وذکرش فقط همین است وبس
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
deadlock
موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
Akstafa peacock
طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design
طرح پیچک
[الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion
ترنج لن کران
[این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment
[فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet
فرش گوهر
[این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com