English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
at one's leisure هنگام فراغت
Search result with all words
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Other Matches
leisure فراغت
disembarrassment فراغت
vacuity فراغت
leisure time اوقات فراغت
deliveries فراغت اززایمان
comprehensively از روی فراغت
elbowroom محل فراغت
off hours ساعات فراغت
relief فراغت ازادی
cessation from work فراغت ازکار
quantity of leisure مقدار فراغت
delivery فراغت اززایمان
graduation فراغت از تحصیل
to be through فراغت یافتن
opportunities دست یافت فراغت
peacetime زمان فراغت از جنگ
opportunity دست یافت فراغت
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
at the same moment در آن هنگام
term هنگام
at dark هنگام شب
termed هنگام
terming هنگام
nightfall شب هنگام
during هنگام
season هنگام
gamut هنگام
oestrum هنگام
seasoned هنگام
seasons هنگام
moment هنگام
moments هنگام
at night شب هنگام
timed هنگام
night season هنگام شب
night season شب هنگام
night-time هنگام شب
night time هنگام شب
night tide هنگام شب
time هنگام
nighttide شب هنگام
times هنگام
at nightfall شب هنگام
to die in harness هنگام کار
translate time هنگام ترجمه
execution time هنگام اجرا
hard times هنگام تنگدستی
hexachord هنگام شش بردهای
in case of emergency هنگام اضطرار
inprocess هنگام کار
here's to you هنگام نوشیدن
compile time هنگام همگردانی
meal time هنگام غذاخوری
at mess هنگام خوردن
binding time هنگام انقیاد
wintertime هنگام زمستان
dusk هنگام غروب
teatime هنگام چای
on occasion هنگام لزوم
summertime هنگام تابستان
at noon هنگام فهر
on seeing him هنگام دیدن او
playtime هنگام بازی
daytide هنگام روز
in درفرف هنگام
on arrival هنگام ورود
spring time هنگام بهار
daytime هنگام روز
when entering هنگام ورود
update به هنگام دراوردن
in- درفرف هنگام
updated به هنگام دراوردن
updates به هنگام دراوردن
dewfall هنگام ریزش شبنم
nooning هنگام فهر ناهار
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
ortive وابسته به هنگام طلوع
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish خواهش هنگام مردن
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
nights شب هنگام برنامه شبانه
night شب هنگام برنامه شبانه
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
therewith دران هنگام بدانوسیله
chevy فریاد هنگام شکار
then انگاه دران هنگام
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
hard-bitten سخت هنگام جنگ
to brush over هنگام عبورپوز زدن
red handed هنگام ارتکاب جنایت
landing weight وزن با هنگام تخلیه
when it came to a push چون هنگام کوشش
parthian glance نگاه هنگام جدایی
harvested هنگام درو وقت خرمن
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
chanty سرود ملوانان هنگام کار
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
chantey سرود ملوانان هنگام کار
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
open وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvests هنگام درو وقت خرمن
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
harvest هنگام درو وقت خرمن
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
parameter مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
muzzle velocity سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
printed روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
value هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
valuing هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
breakfall قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
values هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
shadow RAM ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
antistrophe حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
wheat germ گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
beau geste حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
execution خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com