English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
It lookes like rain. هوا خیال باریدن دارد
Search result with all words
it look like rain گویا خیال باریدن دارد
Other Matches
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
pours باریدن
pour باریدن
poured باریدن
pouring باریدن
to rain cats and dogs سخت باریدن
snow برف باریدن
dew شبنم باریدن
to rain tears اشک باریدن
snowed برف باریدن
snowing برف باریدن
snows برف باریدن
hail storm باریدن تگرگ
rain بارندگی باریدن
shower دوش باریدن
drizzled ریز باریدن
drizzles ریز باریدن
showers دوش باریدن
showering دوش باریدن
rains بارندگی باریدن
raining بارندگی باریدن
rained بارندگی باریدن
drizzling ریز باریدن
showered دوش باریدن
drizzle ریز باریدن
sleets تگرگ ریز باریدن
sleeting تگرگ ریز باریدن
pash رگبار تند باریدن سر
mizzle بطور ریز باریدن
it threatens to rain هوا مستعد باریدن
sleeted تگرگ ریز باریدن
sleet تگرگ ریز باریدن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
flurries اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurry اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
spectrum خیال
fictions خیال
notions خیال
get off بی خیال شدن
wraith خیال
minding خیال
carefree بی خیال
minds خیال
hallucinations خیال
fiction خیال
hallucination خیال
notion خیال
whim خیال
whims خیال
designs خیال
plan خیال
fancying خیال
fancy خیال
fanciest خیال
fancies خیال
intentions خیال
intention خیال
plans خیال
fancied خیال
design خیال
mind خیال
fantasy خیال
fantasies خیال
idealogy خیال
ideology خیال
ideologies خیال
phantasy خیال
conceptualization خیال
inapprehensive بی خیال
wraiths خیال
doubleganger خیال
phantasma خیال
dump خیال
freewheeling بی خیال
figments خیال
humour خیال
notional خیال
humors خیال
humoring خیال
fantasm خیال
phantoms خیال
phantom خیال
fata morgana خیال
humours خیال
apparition خیال
humoured خیال
humored خیال
figment خیال
humouring خیال
apparitions خیال
fanciers خیال باف
daydreamer خیال باف
absent-minded <idiom> فراموش خیال
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
puzzleheaded اشفته خیال
day dreaming خیال پروری
cloud castle خیال خام
thought افکار خیال
thoughts افکار خیال
idealism خیال اندیشی
specter خیال وفکر
abstractionism خیال بافی
an absurd notion خیال بیهوده
abstractedly با پریشانی خیال
absentminded پریشان خیال
fancier خیال باف
fancier خیال باز
scatter brained پریشان خیال
fanciers خیال باز
revery خیال خام
revery خیال واهی
impressions عقیده خیال
impression عقیده خیال
chimaera خیال واهی
supposable خیال کردن
idea فکر خیال
spectre خیال وفکر
spectres خیال وفکر
deem خیال کردن
deemed خیال کردن
deeming خیال کردن
deems خیال کردن
daydream خیال باطل
imaginary وهمی خیال
daydreamed خیال باطل
daydreaming خیال باطل
daydreams خیال باطل
think خیال کردن
thinks خیال کردن
reveries خیال واهی
reverie خیال خام
reverie خیال واهی
harebrained بیفکرو خیال
uneasy پریشان خیال
uneasily پریشان خیال
absent-mindedly پریشان خیال
ideas فکر خیال
chimeras خیال واهی
chimera خیال واهی
vision خیال تصور
visions خیال تصور
specters خیال وفکر
starry eyed خیال اندیش
starry eyed خیال پرور
starry-eyed خیال اندیش
starry-eyed خیال پرور
Utopias وهم و خیال
Utopia وهم و خیال
abstracted پریشان خیال
whim wham خیال وسواس
reveries خیال خام
absent minded پریشان خیال
absent-minded پریشان خیال
wool-gathering خواب و خیال
far away پریشان خیال
absent پریشان خیال
ghost جان خیال
ghosts جان خیال
forced fantasy خیال فراخوانده
ideate خیال کردن
high flying خیال پرور
flights of fancy بال خیال
he thought خیال می کرد
high flying بلند خیال
imaginative <adj.> خیال آفرین
fancy free عاری از خیال
ideation خیال اندیشی
he changed his mind از ان خیال منصرف شد
maya خواب و خیال
going to خیال داشتن
futurism خیال پرستی
i intend to stay here خیال دارم که ...
autism خیال پرستی
humor خیال مزاح
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
his intentions are good خیال بدی ندارد
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
i gave up the idea از ان خیال منصرف شدم
fantasized به خواب و خیال فرورفتن
fantasize به خواب و خیال فرورفتن
to space out پریشان خیال شدن
dreamer ادم خیال باف
dreamers ادم خیال باف
gawk بی خیال نگاه کردن
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
cloud-cuckoo-land سرزمین خواب و خیال
fantasised به خواب و خیال فرورفتن
fantasises به خواب و خیال فرورفتن
illusions خیال باطل وهم
simulacrum صورت خیالی خیال
fantasising به خواب و خیال فرورفتن
illusion خیال باطل وهم
incogitant بی خیال فارغ البال
gawks بی خیال نگاه کردن
phantasm حاصل خیال ووهم
daydreamed خیال باطل کردن
daydreaming خیال باطل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com