Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
Other Matches
revisionism
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
aetiology
انگیزه شناسی تعلیل
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
Marxism
مارکس گرائی
Marxism
عقیده مارکس
Marxists
مارکس گرا
Marxist
مارکس گرا
marxian
وابسته به کارل مارکس
marxian
پیروعقیده کارل مارکس
dialectical materialism
فرضیهء استدلالی مارکس
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
radical economists
منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
economic determinism
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
dictatorship
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
briefing
توجیه
rationalization
توجیه
justifications
توجیه
justification
توجیه
rationale
توجیه
comeback
توجیه
orienting line
خط توجیه
base line
خط توجیه
briefings
توجیه
orientation
توجیه
comebacks
توجیه
legitimized
توجیه کردن
vindicator
توجیه کننده
legitimised
توجیه کردن
legitimization
توجیه کردن
justifiable
قابل توجیه
justifiable
توجیه پذیر
vindicatory
وابسته به توجیه
legitimizes
توجیه کردن
legitimizing
توجیه کردن
vindicated
توجیه کردن
legitimize
توجیه کردن
legitimising
توجیه کردن
vindicate
توجیه کردن
vindicates
توجیه کردن
vindicating
توجیه کردن
legitimises
توجیه کردن
vindicative
مربوط به توجیه
unwarrantable
توجیه نکردنی
justifies
توجیه کردن
orienting angle
زاویه توجیه
justificatory
توجیه امیز
economic justification
توجیه اقتصادی
map orientation
توجیه نقشه
intellectualization
توجیه عقلی
interpretability
قابلیت توجیه
legitimatize
توجیه کردن
orienting station
ایستگاه توجیه
assumed orientation
توجیه فرضی
self justification
توجیه خویشتن
justify
توجیه کردن
justifying
توجیه کردن
legtimize
توجیه کردن
selfjustification
توجیه خود
rationalization
توجیه عقلی
economic feasibility
توجیه اقتصادی
ready room
اطاق توجیه
justifiability
توجیه پذیری
briefings
توجیه کردن
orienting
توجیه کردن
briefing
توجیه کردن
unwarranted
توجیه نکردنی
orient
توجیه کردن
orientation
توجیه کردن
justifier
توجیه کننده
orients
توجیه کردن
justifiable homicide
قتل قابل توجیه
rationalises
عقلا توجیه کردن
vindication
اثبات بیگناهی توجیه
justifiable homicides
قتل قابل توجیه
sink in
<idiom>
توجیه شدن چیزی
rationalising
عقلا توجیه کردن
rationalised
عقلا توجیه کردن
rationalize
عقلا توجیه کردن
rationalizing
عقلا توجیه کردن
rationalized
عقلا توجیه کردن
map orientation
توجیه کردن نقشه
rationalizes
عقلا توجیه کردن
bakuninism
اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
directed net
شبکه توجیه شده مخابراتی
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
holophrastic
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
assumed orientation
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
orients
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
orient
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
declinator
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
mysticism
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
amor
امور
stereogram
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
non litigious matters
امور حسبی
civil affairs
امور غیرنظامیان
state affairs
امور مملکتی
personal affairs
امور شخصی
authority ties of the state
مصادر امور
aviation authority
امور هواپیمایی
authority ties of the state
اولیا امور
authority
اولیاء امور
money matters
امور پولی
combat duty
امور رزمی
religious matters
امور دینی
miscellaneous
امور متفرقه
interior affairs
امور داخلی
authorities
اولیای امور
the high functionery ries of the state
مصادر امور
interiors
امور داخله
interior
امور داخله
financial affairs
امور مالی
minister for foreign affairs
وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
administration
اداره امور یکانها
g air
رکن 2 امور هوایی
majordomo
متصدی امور خانوادگی
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
politico military
امور سیاسی نظامی
civic action
امور عام المنفعه
foreign minister
وزیر امور خارجه
clerical test
ازمون امور دفتری
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
customs broker
واسطه امور گمرکی
non litigious jurisdiction act
قانون امور حسبی
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
militarization
نظامی کردن امور
financial affairs
امور مربوط به مالیه
non litigious matters act
قانون امور حسبی
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
fish warden
متصدی امور شیلات
administrations
اداره امور یکانها
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
chaplains
افسر امور دینی
chaplain
افسر امور دینی
testamentary causes
امور مربوط به وصایا
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
tax administration
اداره امور مالیات
table of authorities
جدول اولیا امور
routine
امور غیر مهم
routinely
امور غیر مهم
routines
امور غیر مهم
State Department
وزارت امور خارجه
to arrange matters
ترتیب دادن امور
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
Foreign Office
وزارت امور خارجه
bureaucratic
وابسته به امور اداری
resgestae
امور انجام شده
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
air branch
قسمت امور هوایی
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
probate court
محکمه امور حسبی
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
secretary of state for foreign affairs
وزیر امور خارجه
promiscuous
بیقید در امور جنسی
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
space broker
کارگزار امور تبلیغات
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
to take the helm
زمام امور رادردست گرفتن
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
technician
شخص متخصص در امور صفتی
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
politics
علم سیاست امور سیاسی
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
parochialism
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
cryptologistics
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
counsel appointed
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
fabianism
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
channeling
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com