Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
samoan
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
Other Matches
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
rhodian
وابسته به جزیره rhodes اهل جزیره رودز
insular
وابسته به جزیره
peninsular
وابسته به شبه جزیره
liliputian
وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
peloponnesian
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
caudel
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudate
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
polynesian
اهل جزایر پلینزی
equinoctial
وابسته باعتدال شب و روز واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
prosencephalic
واقع در جلو مغز وابسته به جلو مغز
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
isle
جزیره
island
جزیره
islands
جزیره
isles
جزیره
coral island
جزیره مرجانی
island of reil
جزیره ریل
isle
جزیره کوچک
Madagascar
جزیره مالاگازی
cay
جزیره کوچک
isles
جزیره کوچک
Malta
جزیره مالت
island
جزیره ساختن
Haiti
جزیره هاییتی
islands
جزیره ساختن
islaner
اهل جزیره
Cyprus
جزیره قبرس
crete
جزیره کرت
islaner
جزیره نشین
islet
جزیره کوچک
newfoundland
جزیره نیوفاوندلند
chersonese
شبه جزیره
islets
جزیره کوچک
reefs
جزیره نما
peninsula
شبه جزیره
insularity
جزیره بودن
islanders
جزیره نشین
sand bank
جزیره نما
peninsulas
شبه جزیره
reef
جزیره نما
islander
جزیره نشین
insulates
بصورت جزیره دراوردن
shoaly
پر از جزیره نمایاتپههای دریایی
insulate
بصورت جزیره دراوردن
crimean
اهل جزیره کریمه
icelander
اهل جزیره ایسلند
eyot
جزیره کوچک در رودخانه
cretan
اهل جزیره کرت
peninsulate
شبه جزیره کردن
manxman
اهل جزیره انسان
pawn island
جزیره پیادهای شطرنج
minorca
جزیره مینورکا در مدیترانه
islands
جزیره دار کردن
atoll
جزیره مرجانی حلقوی
atolls
جزیره مرجانی حلقوی
insulating
بصورت جزیره دراوردن
island
جزیره دار کردن
cuban
اهل جزیره کوبا
sicilian
اهل جزیره سیسیل
peninsularity
حالت شبه جزیره
haitian
اهل جزیره هاییتی
manhattan
جزیره مان هاتان
rialto
جزیره ریالتو در ونیز
isle
جزیره نشین کردن
jutland
شبه جزیره دانمارک
greenlander
اهل جزیره گرینلند
isles
جزیره نشین کردن
malay peninsula
شبه جزیره مالاکا
iberian
اهل شبه جزیره ایبری
Iceland
جزیره ایسلند زبان ایسلندی
shelf
تپه دریایی جزیره نما
crannog
جزیره کوچک میان دریاچه
floating island
جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
key
کی
[جزیره ای کوچک در ایالت فلوریدا]
tahitian
اهل جزیره تاهیتی در جزایرپلینزی
orkney lslands
جزیره اورکنی درشمال اسکاتلند
enisle
بصورت جزیره دراوردن جداکردن
rumpy
یکجور گربه بی دم در جزیره man of isle
terra firma
قطعه اصلی خطه بدون جزیره
corsican
اهل جزیره کورس دردریای مدیترانه
maf
بیزاری مردم جزیره سیسیل ازقانون
the peninsula
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
minoan
مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
st helena
جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
the peninsular war
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
Aztec architecture
معماری آزتکی
[مربوط به ساکنان جزیره تکسکوکو]
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
daedalus
نام معماری که ساختمان پرپیچ و خم جزیره کرت را ساخت
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
post mortem
پس از واقع
postmortem
پس از واقع
As it were
در واقع
situating
واقع در
in reality
در واقع
situates
واقع در
situate
واقع در
situated or situate
واقع
substantially
در واقع
indeed
در واقع
bestead
واقع
situated
واقع شده در
realists
واقع بین
dereism
واقع گریزی
haemal
واقع درسوی دل
situated
واقع در جایگزین
realist
واقع گرا
realist
واقع بین
precordial
واقع در پیش دل
initials
واقع در اغاز
initial
واقع در اغاز
realistic
واقع گرایانه
transpontine
واقع در انسوی پل
initialed
واقع در اغاز
initialing
واقع در اغاز
osculant
واقع شونده
realistic
واقع بین
initialled
واقع در اغاز
alpha lyrae
نسر واقع
initialling
واقع در اغاز
hypodermal
واقع در زیرپوست
realists
واقع گرا
procephalic
واقع در جلو سر
capsulate
واقع درکپسول
extreme position
واقع درمنتهاالیه
axile
واقع درمحور
dichasial
واقع در دو طرف
onshore
واقع در ساحل
to come to pass
واقع شدن
vanward
واقع درجلو
vega
نسر واقع
down-to-earth
واقع بین
extraception
واقع نگری
flight from reality
واقع گریزی
lumbar
واقع در کمر
occur
واقع شدن
nether
واقع در پایین
nether
واقع در زیر
centric
واقع درمرکز
hinders
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
hindered
واقع درعقب
hinder
واقع درعقب
setting up
واقع شده
postern
واقع درعقب
occurs
واقع شدن
occurring
واقع شدن
occurred
واقع شدن
down to earth
واقع بین
situated or situate
واقع شده
objectivity
واقع بینی
intradermal
واقع در زیرپوست
realism
واقع گرایی
intradermic
واقع در زیرپوست
lies
واقع شدن
realism
واقع گرائی
intralogical
واقع در حدودمنطق
vertical
واقع در نوک
lied
واقع شدن
lie
واقع شدن
covenants
واقع شود
located inside
تو واقع شده
realism
واقع بینی
intervascular
واقع در میان رگ ها
it lies on the east of
در خاور واقع
shipside
واقع در کنارکشتی
trumped-up
خلاف واقع
trumped up
خلاف واقع
covenant
واقع شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com