English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
cliquish وابسته بیک دسته ویژه
Other Matches
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
idiosyncratic وابسته به حالت ویژه
geogonostical وابسته به خارههای ویژه زمین
idiosyncratic وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
geogonostic وابسته به شناسایی خارههای ویژه زمین
hydrometric وابسته به سنجش وزن ویژه ابگونه ها
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
macrurous مربوط به دسته دم درازان از سخت پوستان وابسته به خرچنگهای دریایی
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
praetorial متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
nosegay دسته گل یایک دسته علف
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
windrow دسته دسته کردن
shoals of people دسته دسته مردم
sect دسته دسته مذهبی
sects دسته دسته مذهبی
sorts دسته دسته کردن
streams of people دسته دسته مردم
in detail مفصلا دسته دسته
regiment دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
scores of people دسته دسته مردم
distribute دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
troop دسته دسته شدن
trooped دسته دسته شدن
sorted دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
group دسته دسته کردن
trooping دسته دسته شدن
regiments دسته دسته کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
associated وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
particulars ویژه
prerogatives حق ویژه
nett ویژه
paticular ویژه
nets ویژه
net ویژه
privilege حق ویژه
express ویژه
expressed ویژه
prerogative حق ویژه
expresses ویژه
expressing ویژه
special ویژه
extra <adj.> ویژه
specialists ویژه گر
particular ویژه
specially ویژه
extra special ویژه
special character ویژه
experts ویژه گر
priviege حق ویژه
specifics ویژه
peculiar ویژه
expert ویژه گر
idiocrasy ویژه
specific ویژه
specific humidity نم ویژه
special <adj.> ویژه
specialist ویژه گر
adhoc ویژه
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
characteristic نشان ویژه
favourite or vor ویژه مخصوص
dead weight ویژه وزن
extra equipment متعلقات ویژه
indicium نشانه ویژه
monographs ویژه نگاشت
lingo زبان ویژه
net profit سود ویژه
expert ویژه کار
experts ویژه کار
monkish ویژه راهبان
dead weights ویژه وزن
garb پوشاک ویژه
monograph ویژه نگاشت
kink ویژه گی فرریز
labeled cargo کالای ویژه
lachrymal ویژه اشک
electrical resistivity مقاومت ویژه
eigenvalue ویژه مقدار
eigenfunction ویژه تابع
specializing ویژه گری
specializes ویژه گری
ecotype بوم ویژه
lingoes زبان ویژه
specialises ویژه گری
specialising ویژه گری
specialize ویژه گری
characteristically نشان ویژه
endemical ویژه یک قوم
lacrimal ویژه اشک
special session نشست ویژه
extraordinary meeting نشست ویژه
equity capital ارزش ویژه
specialist ویژه کار
specialists ویژه کار
specialty ویژه گری
life guard هنگ ویژه
standing order اوامر ویژه
standing orders اوامر ویژه
special verdict تصمیم ویژه
special symbol نماد ویژه
special passport پاسپورت ویژه
special party گروه ویژه
special duty کار ویژه
special drawing rights حق برداشت ویژه
special drawing right حق برداشت ویژه
morbid ویژه ناخوشی
species specific نوع- ویژه
specific cost هزینه ویژه
specific lattice شبکه ویژه
specific humidity رطوبت ویژه
specific heat دمای ویژه
specific heat گرمای ویژه
specific drawdown افت ویژه
specific donor دهنده ویژه
special deposits سپردههای ویژه
acoustician ویژه گر اواشنود
special character دخشه ویژه
self weight ویژه وزن
rarely بااستادی ویژه
characteristics نشان ویژه
regiospecific جهت ویژه
relative density گرانی ویژه
resistivity مقاومت ویژه
booth جای ویژه
booths جای ویژه
specific gravities گرانی ویژه
specific gravity گرانی ویژه
special case مورد ویژه
special bastard حرامزاده ویژه
special agreement قرارداد ویژه
singular matrix ماتریس ویژه
singular matrix ماتریش ویژه
idioms تعبیر ویژه
idioms زبان ویژه
idiom تعبیر ویژه
idiom زبان ویژه
cariologist ویژه گر قلب
bylaw قانون ویژه
byelaw قانون ویژه
lineament نشان ویژه
lineaments نشان ویژه
prerogative حق یا امتیاز ویژه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com