English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English Persian
vital واجب اساسی
Other Matches
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
obligatory واجب
indispensable <adj.> واجب
momentous واجب
essentials واجب
absolute <adj.> واجب
indispensable واجب
fundametal واجب
inevitable <adj.> واجب
unalterable <adj.> واجب
necessary واجب
of obligation واجب
inalienable <adj.> واجب
necessitous واجب
unalienable <adj.> واجب
essential واجب
self existence واجب الوجودی
inessential غیر واجب
inessentials غیر واجب
individual duty واجب عینی
personal duty واجب عینی
optional contract غیر واجب
that must be observed واجب الرعایه
behoove واجب بودن
self existent واجب الوجود
collective duty واجب کفایی
payable واجب الاداء
entitled to maintenance واجب النفقه
behove واجب بودن
obligatory فرض واجب
matures واجب الادا شدن
necessitate واجب کردن مجبورکردن
necessitated واجب کردن مجبورکردن
vital to life واجب برای زندگی
necessitating واجب کردن مجبورکردن
school age children کودکان واجب التعلیم
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
mature واجب الادا شدن
necessitates واجب کردن مجبورکردن
due واجب الاداء مقتضی
inviolability واجب الحرمت بودن
gallows bird جانی واجب الاعدام
to be essential [necessary] ضروری [واجب] بودن
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
mature واجب الادا تکمیل کردن
i alone bear the brunt of it خدمت انها بر من واجب می اید
matures واجب الادا تکمیل کردن
rudimental اساسی
fundamental اساسی
hypostatic اساسی
constitutional اساسی
key projects اساسی
Hon اساسی
fundametal اساسی
earthshaking اساسی
basal اساسی
essential اساسی
essentials اساسی
basilar اساسی
groundlessness بی اساسی
cardinals اساسی
essential <adj.> اساسی
material اساسی
materials اساسی
cardinal اساسی
capital اساسی
basics اساسی
radical اساسی
vital <adj.> اساسی
basic اساسی
substantive [essential] <adj.> اساسی
quintessential <adj.> اساسی
radicals اساسی
major <adj.> اساسی
ground اساسی
organic اساسی
substantial اساسی
meaty اساسی
meatiest اساسی
meatier اساسی
pivotal اساسی
functional اساسی
unsubstantial بی اساسی
nett اساسی
net اساسی
nets اساسی
On what basis (ground) بر چه اساسی ؟
reformation اصلاح اساسی
constitutional law حقوق اساسی
spine wall دیوار اساسی
unsubstantiality بی اساسی بی اهمیتی
essential oil روغن اساسی
volatile oil روغن اساسی
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
purview مواد اساسی
over haul تعمیر اساسی
strategic variables متغیرهای اساسی
substantiality حالت اساسی
to let the saw dust out of پوچی یا بی اساسی
constitutional low قانون اساسی
base repair تعمیر اساسی
basic linkage پیوند اساسی
radicals طرفداراصلاحات اساسی
radicals ریشگی اساسی
constitution قانون اساسی
basic deficit کسری اساسی
ground plans طرح اساسی
constitutions قانون اساسی
ground plan طرح اساسی
basically بطور اساسی
brass tacks مسایل اساسی
rationale علت اساسی
basic مقدماتی اساسی
functional distribution توزیع اساسی
radical ریشگی اساسی
basic اساسی مقدماتی
basics مقدماتی اساسی
basic variable متغیر اساسی
radical طرفداراصلاحات اساسی
rite فرمان اساسی
basics اساسی مقدماتی
basic surplus مازاد اساسی
fundamental اصولی مقدماتی اساسی
revolutionises تغییرات اساسی دادن
nonessential goods کالاهای غیر اساسی
nonbasic variable متغیر غیر اساسی
supplementalary constitution law متمم قانون اساسی
unconstitutionality مغایرت با قانون اساسی
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
constitutions مشروطیت قانون اساسی
constitution مشروطیت قانون اساسی
revolutionising تغییرات اساسی دادن
revolutionized تغییرات اساسی دادن
revolutionizing تغییرات اساسی دادن
revolutionizes تغییرات اساسی دادن
constitutional مطابق قانون اساسی
myosin پروتئین اساسی عضله
Fundamental ( radical) changes. تغییرات اساسی وعمده
essential fatty acids اسیدهای چرب اساسی
field theory نظریه اساسی میدان
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionised تغییرات اساسی دادن
radical طرفدار اصلاحات اساسی
bill of rights قانون اساسی امریکا
conditions of sale شرایط اساسی معامله
punch-lines جمله اساسی واصلی
punch-line جمله اساسی واصلی
punch line جمله اساسی واصلی
primordial عنصر نخستین اساسی
revolutionize تغییرات اساسی دادن
organic اندام دار اساسی
constitutionality مطابقت با قانون اساسی
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
accidental غیر اساسی پیش آمدی
essential singularity نقطه تکین اساسی [ریاضی]
the essential [inherent] [intrinsic] task کار مهم و ضروری [یا اساسی]
reform اصلاح اساسی کردن یا شدن
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
bdos سیستم عامل اساسی دیسک
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
reforms اصلاح اساسی کردن یا شدن
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
desideratum ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
bios سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
unconstitutional بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
karyolymph ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
bsam Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bdam Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
bpam Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
sbc یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com