English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
atomistic society واحدهای کوچک تولیدی
Other Matches
discrete که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
si unites واحدهای SI
progenitive تولیدی
counterproductive ضد تولیدی
outputs تولیدی
generative تولیدی
productive تولیدی
output تولیدی
hardware واحدهای فیزیکی
derived units واحدهای فرعی
recommend units واحدهای پیشنهادی
electric unit واحدهای الکتریکی
electromagnetic units واحدهای الکترومغناطیسی
fundamental unit واحدهای اصلی
practical unit واحدهای عملی
emus واحدهای الکترومغناطیسی
emu واحدهای الکترومغناطیسی
alternative unit واحدهای دیگر
manufactoring plant کارخانه تولیدی
productive work کار تولیدی
productive sector بخش تولیدی
productive capacity فرفیت تولیدی
business goods کالای تولیدی
producer's goods مواد تولیدی
producer goods کالاهای تولیدی
international units واحدهای جهانی برق
absolute electrical units واحدهای الکتریکی مطلق
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
units of measurment واحدهای اندازه گیری
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
producer price index شاخص قیمت تولیدی
representative firm بنگاه تولیدی نمونه
generation data set مجموعه دادههای تولیدی
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
budgetary control کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
finished کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
user cost of capital هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
two input firm بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
metric system سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
engineering units واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
warp set [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
assembly کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
value added اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
partition تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
control unit قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
margin productivity نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
polymers جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymer جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
planck law مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
main line program بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
elasticity of factor substitution کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
producer's goods کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
davit جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
canis minor سگ کوچک
minuscule کوچک
fortalice دژ کوچک
exiguousness کوچک
canis minoris سگ کوچک
small کوچک
plumelet پر کوچک
ponceau پل کوچک
floret گل کوچک
smaller کوچک
thumbnail کوچک
plumule پر کوچک
pillule حب کوچک
smallest کوچک
dinky کوچک
thumbnails کوچک
pilule حب کوچک
cerebellum مخ کوچک
pint-size کوچک
tiddlier کوچک
venule رگ کوچک
small fry کوچک
minus cule کوچک
petty کوچک
short ton تن کوچک
minute کوچک
culvert پل کوچک
tiddliest کوچک
tiddly کوچک
culverts پل کوچک
seed bud پر کوچک
micros کوچک
micro کوچک
pipsqueaks کوچک
bantams کوچک
bantam کوچک
runty کوچک
little کوچک
dimmers کوچک
diminutive کوچک
pipsqueak کوچک
whiffet سگ کوچک
fractional کوچک
gracile کوچک
minor کوچک
puny کوچک
petit کوچک
pint size کوچک
weensy کوچک
half pint کوچک
weenier کوچک
weeniest کوچک
weeny کوچک
ickle کوچک
imminution کوچک
eddy گرداب کوچک
boats ناو کوچک
cabins اطاق کوچک
boats کشتی کوچک
boat ناو کوچک
boat کشتی کوچک
nodule قلنبه کوچک
nodule برامدگی کوچک
small detail جزء کوچک
lobule قطعه کوچک
crotchets قلاب کوچک
crotchet قلاب کوچک
shrinks کوچک شدن
snippet چیز کوچک
shrinking کوچک شدن
snippets چیز کوچک
shrink کوچک شدن
office کامپیوتر کوچک
small gross قراص کوچک
small intestine روده کوچک
nodules قلنبه کوچک
cabin اطاق کوچک
beauty spot خال کوچک
miniature مینیاتور کوچک
nodules برامدگی کوچک
eddied گرداب کوچک
short castling قلعه کوچک
eddies گرداب کوچک
wisps بقچه کوچک
eddying گرداب کوچک
offices کامپیوتر کوچک
crackers کلوچه کوچک
atrophied کوچک شدن
abject کوچک کردن
subminiature خیلی کوچک
supermini ابرکامپیوتر کوچک
isles جزیره کوچک
isle جزیره کوچک
jaunts مسافرت کوچک
jaunt مسافرت کوچک
trap محوطه کوچک
circlets دایره کوچک
atrophies کوچک شدن
atrophy کوچک شدن
cracker کلوچه کوچک
subshrub شاخه کوچک
twigs : شاخه کوچک
twig : شاخه کوچک
squirts فواره کوچک
squirting فواره کوچک
squirted فواره کوچک
squirt فواره کوچک
shrunken کوچک شدن
atrophying کوچک شدن
sylphid جن هوایی کوچک
circlet دایره کوچک
whip تاکل کوچک
prickles خراش کوچک
prickled خراش کوچک
prickle خراش کوچک
minimizing کوچک شمردن
minimizes کوچک شمردن
minimized کوچک شمردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com