Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
zonate
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
Other Matches
epigynous
واقع بروی تخمدان برمادگی
dye-stuff
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
multiplet
چندتایی
multeity
چندتایی
multiplex
چندتایی متعدد
complex multiplet
چندتایی پیچیده
manifoldness
چندتایی بسیاری
multilaunching
اغاز بکار چندتایی
time division multiplexing
انتقال چندتایی زمانی
multiplexing
انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
csma/cd
دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to fall down
بروی درافتادن
theatricalize
بروی صحنه اوردن
the men were locked out
در را بروی کارگران بستند
to eat the leek
بروی مبارک خودنیاوردن
crosser
قلم کشیدن بروی
cross
قلم کشیدن بروی
crosses
قلم کشیدن بروی
You are most welcome .
قدمتان بروی چشم
crossest
قلم کشیدن بروی
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
carrier sense
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
I forbid you to go . Heaven help you if you go !
اگر رفتی نرفتی ! ( مبا دا بروی )
Where do you want to go this time of night ?
این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
sisyphus
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
large scale computer
که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
neoclassical economics
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
cretain
بعضی
some
بعضی
several
بعضی
divers
بعضی
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
frequently
[quite often]
<adv.>
بعضی ازاوقات
sometimes
بعضی اوقات
sometimes
بعضی مواقع
allegedly
بنابگفتهء بعضی
occasionally
<adv.>
بعضی ازاوقات
alleged
بنابگفتهء بعضی
once in a while
<adv.>
بعضی ازاوقات
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
piezoelectric
ارتباط در بعضی موادکریستالی
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
cutin
پوشش خارجی بعضی گیاهان
bell-conopy
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
megaspore
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
nurse a grudge
<idiom>
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
chitin
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
proconsul
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
lamellate
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
فسیل مانند سنگواره مانند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
vanished
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
awn
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
stenosis
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
vanishes
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanishing
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanish
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
bote
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
hyposensitize
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
... however sometimes it just can't be helped.
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
tuning pipe
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
filter
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
autoharp
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
White Papers
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
diaeresis
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
dieresis
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
microspacing
خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
crown colony
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
antibiotic
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
field alterable control element
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
silver thread
نخ های زربفت یا نقره ای
[این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
declaratory statute
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
compressor bleed air
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
S-border
حاشیه های اس
[در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
quercetin
ماده رنگی کریسیتین
[این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.]
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
recursive equations
معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
option key
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
uberrima fides
صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
situating
واقع در
postmortem
پس از واقع
situate
واقع در
situated or situate
واقع
in reality
در واقع
post mortem
پس از واقع
As it were
در واقع
indeed
در واقع
substantially
در واقع
situates
واقع در
bestead
واقع
alpha lyrae
نسر واقع
to come to pass
واقع شدن
shipside
واقع در کنارکشتی
realistic
واقع گرایانه
lumbar
واقع در کمر
precordial
واقع در پیش دل
realistic
واقع بین
trumped up
خلاف واقع
limitrophe
واقع در مرز
dereism
واقع گریزی
trumped-up
خلاف واقع
nether
واقع در زیر
transpontine
واقع در انسوی پل
yonder
واقع درانجا
located inside
تو واقع شده
procephalic
واقع در جلو سر
initiatory
واقع در اول
realistically
واقع گرایانه
realistically
واقع بین
nether
واقع در پایین
life like
واقع نما
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
sincipital
واقع در جلوی سر
occurred
واقع شدن
occurring
واقع شدن
occurs
واقع شدن
superjacent
واقع درفوق
centric
واقع درمرکز
hinder
واقع درعقب
hindered
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
hinders
واقع درعقب
initialling
واقع در اغاز
capsulate
واقع درکپسول
initialled
واقع در اغاز
osculant
واقع شونده
initialing
واقع در اغاز
initial
واقع در اغاز
axile
واقع درمحور
subjacent
واقع در زیر
occur
واقع شدن
initialed
واقع در اغاز
initials
واقع در اغاز
sinisteral
واقع درسمت چپ
realists
واقع گرا
realists
واقع بین
realist
واقع گرا
realist
واقع بین
haemal
واقع درسوی دل
situated
واقع در جایگزین
situated
واقع شده در
onshore
واقع در ساحل
situated or situate
واقع شده
postern
واقع درعقب
down to earth
واقع بین
down-to-earth
واقع بین
to take place
واقع شدن
take place
واقع شدن
sublunar
واقع در زیرقمر
lie
واقع شدن
lied
واقع شدن
sets
واقع شده
set
واقع شده
intervascular
واقع در میان رگ ها
lies
واقع شدن
untrue
خلاف واقع
realism
واقع گرائی
hypodermal
واقع در زیرپوست
setting up
واقع شده
extraception
واقع نگری
vertical
واقع در نوک
intradermic
واقع در زیرپوست
intralogical
واقع در حدودمنطق
meanest
واقع دروسط
intramontane
واقع در کوهستان
meaner
واقع دروسط
mean
واقع دروسط
covenants
واقع شود
covenant
واقع شود
intradermal
واقع در زیرپوست
realism
واقع گرایی
realism
واقع بینی
objectivity
واقع بینی
extreme position
واقع درمنتهاالیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com