English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
cislunar واقع بین زمین وماه
Other Matches
intratelluric واقع در درون زمین
underground واقع در زیرزمین زیر زمین
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
bedrock سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است
antipodal مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
post mortem پس از واقع
substantially در واقع
indeed در واقع
bestead واقع
As it were در واقع
postmortem پس از واقع
situated or situate واقع
situates واقع در
situating واقع در
situate واقع در
in reality در واقع
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
sets واقع شده
setting up واقع شده
situated واقع در جایگزین
set واقع شده
intralogical واقع در حدودمنطق
initial واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
vanward واقع درجلو
situated واقع شده در
intervascular واقع در میان رگ ها
transpontine واقع در انسوی پل
initials واقع در اغاز
realism واقع گرائی
initialled واقع در اغاز
realism واقع گرایی
realism واقع بینی
initialing واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
objectivity واقع بینی
initiatory واقع در اول
vega نسر واقع
intramontane واقع در کوهستان
superjacent واقع درفوق
sublunar واقع در زیرقمر
subjacent واقع در زیر
down-to-earth واقع بین
down to earth واقع بین
onshore واقع در ساحل
situated or situate واقع شده
osculant واقع شونده
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
yonder واقع درانجا
shipside واقع در کنارکشتی
postern واقع درعقب
precordial واقع در پیش دل
nether واقع در پایین
limitrophe واقع در مرز
life like واقع نما
covenant واقع شود
covenants واقع شود
to come to pass واقع شدن
vertical واقع در نوک
hinders واقع درعقب
hindering واقع درعقب
hindered واقع درعقب
hinder واقع درعقب
it lies on the east of در خاور واقع
occurs واقع شدن
occurring واقع شدن
occurred واقع شدن
occur واقع شدن
located inside تو واقع شده
to take place واقع شدن
take place واقع شدن
nether واقع در زیر
mean واقع دروسط
realist واقع گرا
realist واقع بین
trumped up خلاف واقع
untrue خلاف واقع
trumped-up خلاف واقع
lie واقع شدن
dichasial واقع در دو طرف
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
realistically واقع بین
lied واقع شدن
haemal واقع درسوی دل
realists واقع گرا
lumbar واقع در کمر
realists واقع بین
meaner واقع دروسط
procephalic واقع در جلو سر
meanest واقع دروسط
lies واقع شدن
dereism واقع گریزی
axile واقع درمحور
capsulate واقع درکپسول
alpha lyrae نسر واقع
realistic واقع گرایانه
realistically واقع گرایانه
realistic واقع بین
centric واقع درمرکز
flight from reality واقع گریزی
hypodermal واقع در زیرپوست
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
alpine واقع در ارتفاع زیاد
etesian واقع شونده بطورسالیانه
superlunary واقع بر بالای ماه
mediating درمیان واقع شدن
superlunar واقع دربالای ماه
first world واقع دراروپای غربی
lobar واقع در قسمتهای ریه
supraclavicular واقع دربالای ترقوه
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
left handed واقع در سمت چپ ناشی
pragmatics فعال واقع بین
extern فاهری واقع در خارج
interstellar واقع در میان ستارگان
avail دردسترس واقع شدن
equinoctial واقع درنزدیکی خط استوا
surfacer جسم واقع در سطح
caudel وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
acceptableness مقبول واقع شدن
postcardinal واقع در پشت قلب
ciecumoral واقع درگرداگرد دهن
cislunar واقع درجو قمر
citied واقع شده در شهر
pantropical واقع در مناطق حاره
pantropic واقع در مناطق حاره
caudate وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
pre ocular واقع در جلو چشم
intermediate در میان واقع شونده
ultramarine واقع در انسوی دریا
downstairs واقع در طبقه زیر
premedian واقع در نیمه قدامی
become entitled to مصداق ..... واقع شدن
premedial واقع در نیمه قدامی
prehepatic واقع در جلو جگر
precostal واقع در پیش دنده ها
dextral واقع درطرف راست
pragmatic فعال واقع بین
head دربالا واقع شدن
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
sublingual واقع درزیر زبان
endocardial واقع دردرون قلب
sublunary واقع در زیر ماه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com