Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
starboard
واقع در سمت راست کشتی
Other Matches
dexiotropic
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
right-hand
واقع در دست راست
situated to the right
واقع دردست راست
dextral
واقع درطرف راست
midship
واقع درمیان کشتی
starboard
سمت راست کشتی
astar board
در سمت راست کشتی
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous
دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
off
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
half left
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
As it were
در واقع
postmortem
پس از واقع
post mortem
پس از واقع
in reality
در واقع
indeed
در واقع
substantially
در واقع
bestead
واقع
situating
واقع در
situates
واقع در
situated or situate
واقع
situate
واقع در
realistic
واقع بین
realist
واقع بین
to come to pass
واقع شدن
occurring
واقع شدن
situated
واقع شده در
capsulate
واقع درکپسول
realist
واقع گرا
realistic
واقع گرایانه
intramontane
واقع در کوهستان
hinder
واقع درعقب
setting up
واقع شده
initiatory
واقع در اول
untrue
خلاف واقع
nether
واقع در پایین
hinders
واقع درعقب
hindering
واقع درعقب
hindered
واقع درعقب
situated
واقع در جایگزین
yonder
واقع درانجا
set
واقع شده
sets
واقع شده
realistically
واقع بین
axile
واقع درمحور
vertical
واقع در نوک
occurs
واقع شدن
to take place
واقع شدن
occurred
واقع شدن
take place
واقع شدن
occur
واقع شدن
subjacent
واقع در زیر
intervascular
واقع در میان رگ ها
sublunar
واقع در زیرقمر
superjacent
واقع درفوق
realists
واقع گرا
meanest
واقع دروسط
meaner
واقع دروسط
covenants
واقع شود
covenant
واقع شود
realists
واقع بین
dichasial
واقع در دو طرف
osculant
واقع شونده
realistically
واقع گرایانه
intralogical
واقع در حدودمنطق
intradermic
واقع در زیرپوست
trumped-up
خلاف واقع
trumped up
خلاف واقع
intradermal
واقع در زیرپوست
mean
واقع دروسط
haemal
واقع درسوی دل
transpontine
واقع در انسوی پل
sinisteral
واقع درسمت چپ
precordial
واقع در پیش دل
lies
واقع شدن
situated or situate
واقع شده
vega
نسر واقع
lie
واقع شدن
initialled
واقع در اغاز
onshore
واقع در ساحل
down to earth
واقع بین
initial
واقع در اغاز
shipside
واقع در کنارکشتی
lied
واقع شدن
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
vanward
واقع درجلو
sincipital
واقع در جلوی سر
dereism
واقع گریزی
initials
واقع در اغاز
life like
واقع نما
limitrophe
واقع در مرز
initialling
واقع در اغاز
hypodermal
واقع در زیرپوست
down-to-earth
واقع بین
nether
واقع در زیر
lumbar
واقع در کمر
it lies on the east of
در خاور واقع
located inside
تو واقع شده
objectivity
واقع بینی
realism
واقع بینی
realism
واقع گرایی
realism
واقع گرائی
initialing
واقع در اغاز
alpha lyrae
نسر واقع
initialed
واقع در اغاز
postern
واقع درعقب
centric
واقع درمرکز
flight from reality
واقع گریزی
extraception
واقع نگری
procephalic
واقع در جلو سر
extreme position
واقع درمنتهاالیه
surfacer
جسم واقع در سطح
endocardial
واقع دردرون قلب
superlunar
واقع دربالای ماه
become entitled to
مصداق ..... واقع شدن
interurban
واقع در میان شهرها
intervertebral
واقع در میان مهره ها
ventral
واقع بر روی شکم
lateral
واقع درخط افقی
superlunary
واقع بر بالای ماه
moral realism
واقع نگری اخلاقی
avail
دردسترس واقع شدن
supraclavicular
واقع دربالای ترقوه
intra uterine
واقع در درون زهدان
middlemost
واقع در عین وسط
to come in useful
سودمند واقع شدن
midmost
واقع در عین وسط
pragmatic
فعال واقع بین
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
it never occurred again
دیگر واقع نشد
ultramarine
واقع در انسوی دریا
downstairs
واقع در طبقه زیر
nodal
واقع درنزدیک گره
intratelluric
واقع در درون زمین
interplanetary
واقع در بین سیارات
mural
واقع برروی دیوار
mid most
واقع در عین وسط
nocturnal
واقع شونده درشب
intracellular
واقع در درون سلول
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
intermediate
در میان واقع شونده
work
موثر واقع شدن
lobar
واقع در قسمتهای ریه
interstellar
واقع در میان ستارگان
murals
واقع برروی دیوار
acceptableness
مقبول واقع شدن
head
دربالا واقع شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com