English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
neutral position وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
Other Matches
freewheel clutch کلاج در حالت خلاص
neutral خلاص
disengagement خلاص
declutch خلاص کردن
disengaging خلاص کردن
relieving خلاص کردن
relieves خلاص کردن
relieve خلاص کردن
to get rid of خلاص شدن از
relief خلاص کردن
to extricate oneself خلاص شدن
to make away خلاص شدن از
to quit oneself of خلاص شدن از
extricable خلاص شدنی
feathering خلاص کردن
disengages خلاص کردن
disengage خلاص کردن
relief valve شیر خلاص
shake off (an illness) <idiom> از شر چیزی خلاص شدن
pay off <idiom> ازبدیها خلاص شدن
prossure relief valve شیر خلاص فشار
off one's hands <idiom> از شر چیزی خلاص شدن
To get rid of someone. To see the back of someone. از شر کسی خلاص شدن
disembarrass از گرفتاری خلاص کردن
get rid of something <idiom> شر چیزی خلاص شدن
running free خلاص کار کردن
junk خلاص شدن از یک فایل
freewheel بادندن خلاص رفتن
rids رهانیدن از خلاص کردن
freewheels بادندن خلاص رفتن
rid رهانیدن از خلاص کردن
ridding رهانیدن از خلاص کردن
freewheeled بادندن خلاص رفتن
to get rid of any one از دست کسی خلاص شدن
eradicating از بین بردن خلاص شدن از
swear out با قسم از گیر چیزی خلاص شدن
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
work off از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
neutral position وضعیت بی باری
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
no load condition حالت بی باری
neutral state حالت خنثی و بی اثر
nonduty status حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
edit mode حالت ویرایش وضعیت ویرایش
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
serviceability criteria وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
hartley بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
races وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
sterility بی باری
freighter باری
barye باری
unloaded بی باری
idle runing بی باری
unloads بی باری
infecundity بی باری
utility باری
idling بی باری
infertility بی باری
freighters باری
empty load بی باری
unload بی باری
van واگن باری
dead weight tonnage گنجایش باری
motortruck کامیون باری
vans واگن باری
freight trains قطار باری
lorry ماشین باری
lorries ماشین باری
fright car واگن باری
rafts قایق باری
raft قایق باری
freight train قطار باری
railroad carriage واگن باری
lighter قایق باری
cargo ship کشتی باری
lighterage قایق باری
fourgon واگون باری
idle frequency فرکانس بی باری
scow یدک کش باری
praam باری یاتوپدار
idle period پریود بی باری
road transport vehicle ماشین باری
idling cycle سیکل بی باری
idle current جریان بی باری
cargo liner کشتی باری
no load current جریان بی باری
freight cars واگن باری
no load speed سرعت بی باری
no load switching سوئیچینگ بی باری
cargo boat کشتی باری
freight car واگن باری
lighters قایق باری
no load voltage ولتاژ بی باری
idle time زمان بی باری
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
promiscuity بی بند و باری جنسی
vans واگن باری سرپوشیده
van واگن باری سرپوشیده
lorry اتومبیل باری گاری
no load loss تلف یا تلفات بی باری
perfunctory باری بهر جهت
boxcar یکنوع واگن باری
no load torque گشتاور پیچشی بی باری
cargo master نوعی هواپیمای باری
overload principle اصل اضافه باری
floating cargo باری که دردریا است
lorries اتومبیل باری گاری
sexual promiscuity بی بند و باری جنسی
idle current connection اتصال جریان بی باری
autoloading باری نیم خودکار
lift helicopter هلی کوپتر باری
idling current connection اتصال جریان بی باری
lighters کشتی باری کوچک
truckload به گنجایش یک ماشین باری
lighter کشتی باری کوچک
ideal no load voltage ولتاژ بی باری ایده ال
ideal no load d.c. voltage ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
freighters کرایه کننده کشتی باری
the supreme خداوند متعال باری تعالی
floating cargo باری که باکشتی حمل میشود
freighter کرایه کننده کشتی باری
nosing باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
wanigan سقف تراکتور یا ماشین باری
wannigan سقف تراکتور یا ماشین باری
galliot کرجی باری یا ماهی گیری
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
carrack کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
lighter با قایق باری کالا حمل کردن
lighters با قایق باری کالا حمل کردن
galiot کرجی باری یاماهی گیری هلندی
carack کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
milner bary gambit گامبی میلنر- باری در دفاع فرانسوی شطرنج
plateform car واگن باری بدون دیوار راه اهن
entrucking table جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
defense readiness condition وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
heian sandan اجرای هم زمان دو تکنیک اوچی اوکه و گدان باری
compartment marking تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
limit load بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
portable کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
neutral خنثی
monaecious خنثی
sexless خنثی
inert خنثی
inactive خنثی
hermaphroditical خنثی
hermaphrodite خنثی
eunuch خنثی
null خنثی
eunuchs خنثی
hermaprodite خنثی
androgyny خنثی
neuter gender خنثی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com