English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
high resolution وضوح بالا
Other Matches
distinctness وضوح
resolution وضوح
resolutions وضوح
stop/clear key وضوح
lucidity وضوح
clarification وضوح
speciosity وضوح
clarity وضوح
plainness وضوح
plainess وضوح
picturesqueness وضوح
explicitness وضوح
perspicuity وضوح
perceptibility وضوح
pellucidity وضوح
conspicuity وضوح
impersipcuous بی وضوح
clearness وضوح
luminosity چیزروشن وضوح
graphics resolation وضوح گرافیکی
attensity وضوح حسی
explicitly بطور وضوح
indistinction عدم وضوح
low resolution وضوح پایین
inexplicitness عدم وضوح
onscurity عدم وضوح
self evidence وضوح فی نفسه
indistinctness عدم وضوح
low res graphics گرافیک با وضوح پایین
luminouity چیز روشن وضوح
Lamprophony وضوح و رسائی بشارت
obviousness بدیهی بودن وضوح
graphic display resolution وضوح نمایش گرافیکی
set forth <idiom> به وضوح یا کاملاتوضیح دادن
tablature تجسم بصورت وضوح
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
sprites اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
upping رو به بالا
in old age [in great age] در سن بالا
ascendency بالا
ascendancy بالا
up there ان بالا
upped بالا
up stairs بالا
at a great age در سن بالا یی
upped رو به بالا
upping بالا
upper بالا
galleries لژ بالا
overhead سر بالا
balconies لژ بالا
atop بالا
up رو به بالا
upside بالا
balcony لژ بالا
aweigh بالا
uppermost از بالا
gallery لژ بالا
aloft بالا
above در بالا
overtones بالا تن
upper limit حد بالا
overtone بالا تن
top بالا
overhead بالا
headwater بالا اب
outreach بالا
highs بالا
lever bridge پل بالا رو
high بالا
on high در بالا
over بالا
superincumbent از بالا
up بالا
over- بالا
highest بالا
elevates بالا بردن
raise بالا بردن
promoting بالا بردن
jack up بالا بردن
elevating بالا بردن
joo chin pyon soon koot کف دست بالا
promote بالا بردن
promoted بالا بردن
upheaval بالا امدن
jacks بالا بردن
jack بالا بردن
long precision با دقت بالا
promotes بالا بردن
scandent بالا رونده
upheavals بالا امدن
top down از بالا به پایین
raise بالا کشیدن
hoisted بالا بردن
hoist بالا کشیدن
hoist بالا بردن
atop بطرف بالا
intumesce بالا امدن
tossing بالا انداختن
tosses بالا انداختن
tossed بالا انداختن
toss بالا انداختن
spec مشخصات بالا
top-down از بالا به پایین
it comes from above از بالا می آید
soars بالا رفتن
raises بالا کشیدن
raises بالا بردن
hoisted بالا کشیدن
elevate بالا بردن
Mts بالا رفتن
shoot-outs بالا جستن
shoot-out بالا جستن
shoot out بالا جستن
shoot forth بالا جستن
plan view دید از بالا
rally بالا بردن قی مت
rallies بالا بردن قی مت
rallied بالا بردن قی مت
upgrading بطرف بالا
upgrading از درجه بالا
upgrading بالا بردن
upgrades بطرف بالا
upgrades از درجه بالا
upgrades بالا بردن
soar بالا رفتن
soared بالا رفتن
plan view نمای بالا
Mt بالا رفتن
aspiring بالا رفتن
aspires بالا رفتن
aspired بالا رفتن
aspire بالا رفتن
embezzling بالا کشیدن
embezzles بالا کشیدن
embezzled بالا کشیدن
embezzle بالا کشیدن
raising بالا اوردن
res noitaloseR بالا
regorge بالا اوردن
mountant بالا رونده
radio frequency فرکانس بالا
pushup بالا فشردنی
on stilts بالا ایستاده بل
hoists بالا بردن
up and down بالا و پایین
they were filfty at the outsid دست بالا
the upper storey اشکوب بالا
head piece قسمت بالا
heave away بالا بکشید
heave in بالا کشیدن
upraise بالا بردن
high burst ترکش بالا
upriser بالا رونده
bottom up از پایین به بالا
high contrast تغایر بالا
high efficiency راندمان بالا
upward compatible همساز رو به بالا
upward flow جریان رو به بالا
upward motion حرکت رو به بالا
upward rotation چرخش رو به بالا
upwards بطرف بالا
high frequency بسامد بالا
h.f. فرکانس بالا
to bring up بالا اوردن
unfield میدان بالا
toss your oars پارو بالا
topsides قسمت بالا
topside قسمت بالا
topmast دکل بالا
top pour ریختن از بالا
top cast ریختن از بالا
top carriage قنداق بالا
to set in بالا امدن
uplifter بالا برنده
to puff up بالا امدن
upper beam تیر بالا
upper bound کران بالا
face up feed خورد رو به بالا
to puff out بالا امدن
to fetch up بالا اوردن
to cast the g. بالا اوردن
high frequency فرکانس بالا
at the utmost دست بالا
ascending بالا رونده
high-class از طبقات بالا
surmountable بالا قرارگرفتنی
high order رتبه بالا
Please come up . بفرمائید بالا
high precison دقت بالا
radius زند بالا
high storage انباره بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com