English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (9 milliseconds)
English Persian
appointed days وعده های ملاقات
appointments وعده های ملاقات
dates [appointments] وعده های ملاقات
Search result with all words
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment وعده ملاقات
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments وعده ملاقات
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
appointed day وعده ملاقات
date [appointment] وعده ملاقات
Other Matches
invitations وعده خواهی وعده گیری
invitation وعده خواهی وعده گیری
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
payable at sight بی وعده
vows وعده
vowing وعده
vowed وعده
usance وعده
promise وعده
promises وعده
termless بی وعده
behest وعده
vow وعده
punctually در سر وعده
postdated cheque چک وعده دار
promisor وعده دهنده
credit وعده مهلت
promissory وعده اور
punctual payment پرداخت در سر وعده
rendezvous وعده گاه
pleas وعده مشروط
payable at maturity وعده دار
on six mounth scredit با ششماه وعده
hest امریه وعده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
usance bill برات به وعده
due at a specified date after sight وعده دار
crediting وعده مهلت
credited وعده مهلت
plea وعده مشروط
usance وعده فرجه
cop-out خلف وعده
cop-outs خلف وعده
credits وعده مهلت
rendezvous area وعده گاه
So much for her promises . این هم از وعده های او
invite خواندن وعده گرفتن
contango با وعده معامله کردن
maturity وعده یا موعد پرداخت
matured وعدهای وعده دار
helping یک وعده یا پرس خوراک
helpings یک وعده یا پرس خوراک
i rest upon your promise من به وعده شما است
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
invited خواندن وعده گرفتن
invites خواندن وعده گرفتن
usance برات وعده دار
the bill is undue وعده برات نرسیده است
meal times زمان وعده های غذا
promises نوید انتظار وعده دادن
promise نوید انتظار وعده دادن
invite مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
visit ملاقات
linkup ملاقات
visited ملاقات
visits ملاقات
visiting ملاقات
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
audiences ملاقات رسمی
audience ملاقات رسمی
official meeting ملاقات رسمی
visiting hours ساعات ملاقات
appointment قرار ملاقات
stop by <idiom> ملاقات کردن
callers ملاقات کننده
concourse محل ملاقات
tryst قرار ملاقات
resort ملاقات مکرر
conjuncture ملاقات تصادفی
resorts ملاقات مکرر
meeting ملاقات میتینگ
meeting ملاقات اجتماع
meetings ملاقات میتینگ
concourses محل ملاقات
meetings ملاقات اجتماع
appointed day قرار ملاقات
resorted ملاقات مکرر
date [appointment] قرار ملاقات
revisits ملاقات مجدد
revisited ملاقات مجدد
meeter ملاقات کننده
revisit ملاقات مجدد
revisiting ملاقات مجدد
caller ملاقات کننده
trysts قرار ملاقات
gang up ملاقات کردن
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
assignations قرار ملاقات واگذاری
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
assignation قرار ملاقات واگذاری
rendezvous قرار ملاقات گذاشتن
obtain an appointment وقت ملاقات گرفتن
trysts قرار ملاقات گذاشتن
visitant ملاقات کننده مهاجر
redezvous رانده وو محل ملاقات
appointments قرار های ملاقات
tryst قرار ملاقات گذاشتن
dates [appointments] قرار های ملاقات
revisit دوباره ملاقات کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
appointed days قرار های ملاقات
I have a date with my fiandee. با نامزدم قرار ملاقات دارم
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
miss an appointment از دست دادن قرار ملاقات
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
It was a mere accident that we met. ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
fix someone up with someone <idiom> واسطه برای قرار ملاقات دونفر
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekicks تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
calendar program ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
agenda لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
calendar program ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
assembles انجمن کردن ملاقات کردن
assembled انجمن کردن ملاقات کردن
redezvous تلاقی کردن ملاقات کردن
visit ملاقات کردن زیارت کردن
assemble انجمن کردن ملاقات کردن
visits ملاقات کردن زیارت کردن
visited ملاقات کردن زیارت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com