English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
Other Matches
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
to retire to bed خوابیدن
lied خوابیدن
lies خوابیدن
bed خوابیدن
sleeps خوابیدن
to lie d. خوابیدن
to go to roost خوابیدن
to go to sleep خوابیدن
to lie down خوابیدن
beds خوابیدن
to go to bed خوابیدن
ti turn in خوابیدن
lie خوابیدن
sleeping خوابیدن
to run down خوابیدن
incubating بر خوابیدن
incubates بر خوابیدن
incubated بر خوابیدن
incubate بر خوابیدن
hit the hay <idiom> خوابیدن
to oversleep oneself پر خوابیدن
go to rest خوابیدن
sleep خوابیدن
kipping خوابیدن بستر
grovel دمر خوابیدن
to take one's rest اسودن خوابیدن
kipped خوابیدن بستر
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to measure one'd length دمر خوابیدن
grovelled دمر خوابیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to keep late hours دیر خوابیدن
kip خوابیدن بستر
groveled دمر خوابیدن
grovels دمر خوابیدن
supine برپشت خوابیدن
sleep out بیرون خوابیدن
lie on the back به پشت خوابیدن
lie on the face دمر خوابیدن
to lie on the face دمر خوابیدن
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
incubate روی تخم خوابیدن
doss شاخ زدن خوابیدن
nestle در اغوش کسی خوابیدن
nestled در اغوش کسی خوابیدن
nestles در اغوش کسی خوابیدن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
incubated روی تخم خوابیدن
incubation خوابیدن روی تخم
berth جای خوابیدن درقایق
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
stagnated خوابیدن کساد شدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
incubates روی تخم خوابیدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
incubating روی تخم خوابیدن
berths جای خوابیدن درقایق
berthing جای خوابیدن درقایق
berthed جای خوابیدن درقایق
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
To lie on ones belly . روی شکم خوابیدن ( دمر)
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
chean چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
rehabilitation استراحت
relaxation استراحت
bye استراحت
recumbency استراحت
vacation استراحت
rests استراحت
byes استراحت
idlest استراحت
idles استراحت
idled استراحت
idle استراحت
breather استراحت
breathers استراحت
vacations استراحت
yasme استراحت
rest استراحت
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nooning استراحت نیمروز
lie by استراحت کردن
quiescent point نقطه استراحت
lie up استراحت کردن
binnacle استراحت پزشکی
sick leave استراحت بیماری
to take one's rest استراحت کردن
surcease پایان استراحت
to retire to bed استراحت کردن
lie off استراحت کردن
meal break استراحت ناهار
relief interval استراحت متناوب
respite _ فاصله استراحت
quiescent current جریان استراحت
go to rest استراحت کردن
electrode bias ولتاژ استراحت
idle period دوره استراحت
to repose oneself استراحت کردن
to rest oneself استراحت کردن
to rest on one's oars استراحت کردن
outstretch استراحت کردن
lie-down استراحت کوتاه
rest period دوره استراحت
lie down استراحت کوتاه
lie down استراحت کردن
to go to roost استراحت کردن
resting potential پتانسیل استراحت
lie-down استراحت کردن
relief time زمان استراحت
unbuckles استراحت کردن
unbuckle استراحت کردن
rest محل استراحت
rest استراحت کردن
repose اسودگی استراحت
rests محل استراحت
calm down <idiom> استراحت کردن
to pause استراحت کردن
rests استراحت کردن
unbuckling استراحت کردن
unbuckled استراحت کردن
rest cure معالجه با استراحت
terming موقع
termed موقع
term موقع
at the precise moment در سر موقع
seasonably به موقع
nails به موقع
period موقع
nailed به موقع
nail به موقع
at an unearthy hour بی موقع
behind time بی موقع
inapposite بی موقع
occasion موقع
occasioned موقع
occasions موقع
unseasonably بی موقع بی جا
unseasonable بی موقع بی جا
inopportunely بی موقع
when در موقع
periods موقع
siting موقع
ill-timed بی موقع
premature بی موقع
occasioning موقع
easing سهولت استراحت رسایی
to breathe a horse استراحت کردن به اسب
eases سهولت استراحت رسایی
ease سهولت استراحت رسایی
rest تکیه گاه استراحت
rests استراحت کردن بالشتک
i yearn for ارزوی استراحت دارم
parlor car سالن استراحت قطار
rests تکیه گاه استراحت
mass practice تمرین بدون استراحت
lodgment area منطقه استراحت یا فرود در سر پل
eased سهولت استراحت رسایی
rest up استراحت کامل کردن
rest استراحت کردن بالشتک
work relief استراحت توام با کار
lair محل استراحت جانور
lairs محل استراحت جانور
jump suits لباس خانه و استراحت
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
to rest up استراحت کامل کردن
jump suit لباس خانه و استراحت
zazen پایان استراحت نشسته
Zen استراحت بحالت نشسته
work ratio نسبت کار به استراحت
respite استراحت تمدید مدت
retires استراحتگاه استراحت کردن
retire استراحتگاه استراحت کردن
binnacle list فهرست استراحت پزشکی
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
thitherto تا ان موقع تاقبل از ان
noontime موقع فهر
till his return تا موقع برگشتن او
meal time موقع خوراک
on the button <idiom> درست سر موقع
the proper time to do a thing موقع مناسب
prudent [discreet] <adj.> موقع شناس
on the dot <idiom> دقیقا سر موقع
on one occasion دریک موقع
discreet <adj.> موقع شناس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com