Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
snail
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
Other Matches
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
centaurs
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
arabesque
منبت کاری
[تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
stodgy
سنگین وکندرو
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
hulks
کشتی سنگین وکندرو
lazybones
ادم بطی ء وکندرو
hulk
کشتی سنگین وکندرو
anthropo
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
imbrute
حیوان صفت کردن
id
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
brutalising
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes
وحشی یا حیوان صفت کردن
anthropography
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
idlest
تنبل
indolent
تنبل
lazybones
تنبل
faineat
تنبل
laziest
تنبل
idle
تنبل
laze
تنبل
do nothing
تنبل
lazed
تنبل
lazing
تنبل
idled
تنبل
slouching
تنبل
slouches
تنبل
slouched
تنبل
lazy
تنبل
slouch
تنبل
idles
تنبل
lazier
تنبل
slothful
تنبل
lurdan
تنبل
lazy
<adj.>
تنبل
slothfully
تنبل
sluggish
تنبل
tardier
تنبل
tardiest
تنبل
tardy
تنبل
soporiferous
تنبل
indolent
<adj.>
تنبل
slothful
<adj.>
تنبل
lazes
تنبل
drawlingly
تنبل وار
idled
تنبل شدن
drowzy head
چرت زن تنبل
lurdane
ادم تنبل
idle
تنبل شدن
slows
کودن تنبل
slowing
کودن تنبل
slowest
کودن تنبل
slower
کودن تنبل
inactive
بی اثر تنبل
bummer
ادم تنبل
slowed
کودن تنبل
pompion
کدوی تنبل
slow
کودن تنبل
lazyish
تنبل وار
slouchy
خمیده تنبل
slugger
ادم تنبل
sluggard
تنبل وکند
sluggard
ادم تنبل
idlest
تنبل شدن
pumpkins
کدو تنبل
pumpkin
کدو تنبل
sloth
تنبل بودن
idles
تنبل شدن
sloth
کاهلی تنبل
brutify
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
an idle pupil
شاگرد بیکار یا تنبل
idlers
ادم بیکار و تنبل
idler
ادم بیکار و تنبل
slugged
جانور تنبل گردونه کندرو
slugs
جانور تنبل گردونه کندرو
there is no room fo rlazy boys
جا برای بچههای تنبل نداریم
slug
جانور تنبل گردونه کندرو
slugs
گلوله تکیه گاه فنر تنبل
slug
گلوله تکیه گاه فنر تنبل
slugged
گلوله تکیه گاه فنر تنبل
loris
دونوع بوزینه تنبل سیلان وهندوستان
living creatuse
حیوان
beast
حیوان
beasts
حیوان
animal
حیوان
animals
حیوان
spinal animal
حیوان نخاعی
zoophobia
حیوان هراسی
zooparasite
حیوان انگل
zoophilia
حیوان خواهی
beast of burden
حیوان باربری
mavericks
حیوان بیصاحب
bestiality
جماع با حیوان
frying
حیوان نوزاد
bestiality
حیوان صفتی
lost animal
حیوان گمشده
lost animal
حیوان ضاله
option of animals
خیار حیوان
brutes
جانور حیوان
whiffet
حیوان رشدنکرده
animalization
تبدیل به حیوان
wildling
حیوان وحشی
brutes
حیوان صفت
brute
جانور حیوان
brute
حیوان صفت
zooerasty
جماع با حیوان
slick ear
حیوان بی گوش
zoolatry
حیوان پرستی
maverick
حیوان بیصاحب
zoophily
حیوان خواهی
ectotherm
حیوان خونسرد
pack animals
حیوان باربر
carnivorous
حیوان گوشتخوار
pack animal
حیوان باربر
fry
حیوان نوزاد
fries
حیوان نوزاد
draft animal
حیوان بارکش
reptile
حیوان خزنده
reptiles
حیوان خزنده
hilding
حیوان چموش
kitten
بچه حیوان
beastby
حیوان صفت
biped
حیوان دوپا
bipeds
حیوان دوپا
zoophilic
حیوان دوست
zoophilous
حیوان دوست
zoology
حیوان شناسی
beastly
حیوان صفت
zootheism
حیوان پرستی
boughs
شانه حیوان
bough
شانه حیوان
kittens
بچه حیوان
flycatcher
حیوان مگس خوار
cade
حیوان دست اموز
petted
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
housebroken
حیوان تربیت شده
brutalization
حیوان صفت نمودن
animal glue
سریشم از انساج حیوان
pizzle
الت ذکور حیوان
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
pet
حیوان اهلی منزل
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
holler
صدای مخصوص هر حیوان
slick ear
حیوان فاقدگوش خارجی
armadillos
نوعی حیوان گورکن
varmint
حیوان یا پرنده شکارکننده
acephalous
حیوان راستهء بی سران
acephalon
حیوان راستهء بی سران
abalone
قسمی حیوان صدف
hollered
صدای مخصوص هر حیوان
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
feral
حیوان شکاری وحشی
zoopsia
توهم حیوان بینی
armadillo
نوعی حیوان گورکن
hollering
صدای مخصوص هر حیوان
stags
کره اسب حیوان نر
brutal
حیوان صفت وحشی
stag
کره اسب حیوان نر
hollers
صدای مخصوص هر حیوان
yahoo
ادم حیوان صفت
bestial
شبیه حیوان جانور خوی
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
suckers
حیوان یا عضویا الت مکنده
whelp
بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
hoofs
حیوان سم دار باسم زدن
sucker
حیوان یا عضویا الت مکنده
hoof
حیوان سم دار باسم زدن
acute preparation
حیوان کشی از روی ترحم
stature
ارتفاع طبیعی بدن حیوان
rogues
حیوان عظیم الجثه سرکش
bunny rabbit
اسم حیوان دست اموز
exoskeleton
پوشش محافظه خارجی حیوان
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
manus
دست حیوان قسمت انتهایی
bunnies
اسم حیوان دست اموز
bunny
اسم حیوان دست اموز
rogue
حیوان عظیم الجثه سرکش
zoological
وابسته به جانور شناسی حیوان
bunny rabbits
اسم حیوان دست اموز
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com