Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
Other Matches
trotter
پاچه
trotters
پاچه
leg
پا پاچه
legs
پا پاچه
foot
پاچه
riper
پخته
coction
پخته
ripe
پخته
ripest
پخته
terracotta
گل پخته
underdone
کم پخته
curdy
دلمه
clods
دلمه
encrustation
دلمه
floccule
دلمه
congelation
دلمه
coagulum
دلمه
jellies
دلمه
gelatin
دلمه
jelly
دلمه
clod
دلمه
grumous
دلمه
gelatine
دلمه
encrustations
دلمه
gamb
پاچه جلو
foreleg
پاچه جلو
leg
پاچه شلوار
pettitoes
پاچه خوک
legs
پاچه شلوار
forelegs
پاچه جلو
gambe
پاچه جلو
sheep's feet
پاچه گوسفند
neat'sfoot
پاچه گاو
panic-stricken
دست پاچه
half baked
نیم پخته
well done
خوب پخته
sodden
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
sunbaked
افتاب پخته
dough baked
نیم پخته
biffin
سیب پخته
samel
نیم پخته
boiled
پخته شده
soden
نیم پخته
fired brick
اجر پخته
half-baked
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
slack baked
نیم پخته
curd
دلمه شدن
grume
دلمه خون
coagulable
دلمه شونده
farci
دلمه کرده
shotten
دلمه شده
encrustation
دلمه شدگی
gelatination
دلمه سازی
crud
شیر دلمه
clotty
دلمه شونده
clotty
دلمه شده
clabber
دلمه شدن
chondroma
دلمه غضروفی
coagulation
دلمه شدگی
gelatinoid
دلمه وار
coagulation
دلمه شدن
gelatiniform
دلمه مانند
timbale
خوراک دلمه
posset
دلمه شدن
cruor
دلمه خون
gelable
دلمه شونده
encrustations
دلمه شدگی
pepper
فلفل دلمه ای
jellied
دلمه وار
clotted
دلمه شده
pectin
دلمه گیاهی
coagulating
دلمه کردن
curdled
دلمه کردن
quail
دلمه شدن
curdles
دلمه کردن
curdling
دلمه کردن
coagulates
دلمه کردن
quails
دلمه شدن
curdle
دلمه کردن
farcie
دلمه کرده
coagulated
دلمه کردن
coagulate
دلمه کردن
gelatinous
دلمه مانند
jell
دلمه شدن
bashing
دست پاچه نمودن
flustration
دست پاچه سازی
lose one's head
<idiom>
دست پاچه شدن
disconcert
دست پاچه کردن
sheep foot roller
غلطک پاچه بزی
bashes
دست پاچه نمودن
bashed
دست پاچه نمودن
keep cold
دست پاچه نشدن
incommode
دست پاچه کردن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
bash
دست پاچه نمودن
neat'sfoot oil
روغن پاچه گاو
double hammer-beam
دستک پاچه بند
double hammer-beam
تیر پاچه بند
stump
دست پاچه شدن
stumped
دست پاچه شدن
stumping
دست پاچه شدن
stumps
دست پاچه شدن
embarrasses
دست پاچه کردن
overwhelm
دست پاچه کردن
tampering
غلطک پاچه بزی
embarrass
دست پاچه کردن
baffler
دست پاچه کننده
To lose onehead . To get into a panic.
دست پاچه شدن
to get excited
دست پاچه شدن
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
to lose one's nerves
دست پاچه شدن
to put out of countenance
دست پاچه کردن
confuses
دست پاچه کردن
hasty
دست پاچه تند
overwhelms
دست پاچه کردن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
disconcerted
دست پاچه کردن
disconcerts
دست پاچه کردن
confuse
دست پاچه کردن
overwhelmed
دست پاچه کردن
underdo
نیم پخته کردن
warmed over
دوباره پخته شده
convenience food
خوراک پیش پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
liverwurst
سوسیس جگر پخته
underbaked
نیم پخته ناپخته
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
well-done steak
استیک کاملا پخته
cold cuts
گوشت پخته سرد
boild egg
تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
rarest
لطیف نیم پخته
rarer
لطیف نیم پخته
hard baked
سفت پخته شده
arch brick
اجر زیاد پخته
it is half cooked
نیم پخته است
rare
لطیف نیم پخته
jelled
ژلاتین دلمه شدن
gelatinate
دلمه کردن یا شدن
agglutination
دلمه شدن خون
gelling
ژلاتین دلمه شدن
gels
ژلاتین دلمه شدن
gel
ژلاتین دلمه شدن
gelatinoid
دلمه مانند ژلاتینی
scab
دلمه بستن زخم
gelled
ژلاتین دلمه شدن
grenadine
مرغ دلمه کرده
scabs
دلمه بستن زخم
jells
ژلاتین دلمه شدن
jelling
ژلاتین دلمه شدن
gelatinoid
دلمه جسم ژلاتینی
have egg on one's face
<idiom>
خجالت ودست پاچه شدن
hammer beam
تیر یا دستک پاچه بند
confused
سر در گم دست پاچه مات و مبهوت
haste makes waste
ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
panic stricken
دست پاچه بی جهت سراسیمه
panic struck
دست پاچه بی جهت سراسیمه
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
body brick
اجر خوب پخته شده
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
first class brick
اجر خوب پخته شده
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
scabious
جرب دار دلمه بسته
coagulability
دلمه شدنی انعقاد پذیری
curdling
دلمه شدن منجمد کردن
coagulase
مواد دلمه یالخته کننده
curdled
دلمه شدن منجمد کردن
curdle
دلمه شدن منجمد کردن
cottage cheese
نوعی پنیر دلمه شده
curdles
دلمه شدن منجمد کردن
abash
خجالت دادن دست پاچه نمودن
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
thermocoagulation
دلمه شدن نسوج در اثر حرارت
blundering
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com