English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ceremonious پای بند تشریفات وتعارف رسمی
Other Matches
red carpet تشریفات و احترامات رسمی
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
ceremoniously با تشریفات
rituals تشریفات
procedures تشریفات
cermonies تشریفات
formality تشریفات
formalities تشریفات
formalist تشریفات
unceremonious بی تشریفات
unceremoniously بی تشریفات
gallery deck پل تشریفات
ritual تشریفات
ceremony تشریفات
protocol تشریفات
protocols تشریفات
ceremonies تشریفات
chief of protocol رئیس تشریفات
porotocol department اداره تشریفات
riteless عاری از تشریفات
ceremonials تشریفاتی تشریفات
paperwork تشریفات اداری
ritual تشریفات مذهبی
serviced عبادت تشریفات
service عبادت تشریفات
ritualistic behavior تشریفات وسواسی
sans ceremonie بدون تشریفات
honor نجابت تشریفات
ceremonial تشریفاتی تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
ritualism تشریفات دوستی
red tape تشریفات زائد
emcees رئیس تشریفات
guard of honor پاسدار تشریفات
masters of ceremonies رئیس تشریفات
starch اهارزدن تشریفات
starches اهارزدن تشریفات
emcee رئیس تشریفات
All the formalities were carried out. تمام تشریفات انجام شد
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
rite مراسم تشریفات مذهبی
due process of the law تشریفات صحیح قانونی
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
beadledom تشریفات ورسمیت زیاد
circumstances شرط موقعیت تشریفات
emcees رئیس تشریفات کردن
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
emcee رئیس تشریفات کردن
To discard formalities . تشریفات را کنا رگذاردن
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
quarterdecks محوطه تشریفات ناو
quarterdeck محوطه تشریفات ناو
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
He is very ceremonious. اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
formal رسمی
official رسمی
orthodox رسمی
solemn رسمی
institutional رسمی
formmal رسمی
officiates مقام رسمی
officiating مقام رسمی
protest اعتراض رسمی
missive نامه رسمی
officiated مقام رسمی
officiate مقام رسمی
official موثق و رسمی
protests واخواست رسمی
official receipt رسید رسمی
official religion دین رسمی
protesting اعتراض رسمی
protesting واخواست رسمی
protested اعتراض رسمی
protested واخواست رسمی
protests اعتراض رسمی
missives نامه رسمی
officious غیر رسمی
official عالیرتبه رسمی
careers دوره رسمی
officiously بطورغیر رسمی
prontonotary سردفتراسناد رسمی
careering دوره رسمی
careered دوره رسمی
career دوره رسمی
insignia نشان رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
insignia مدال رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
protest واخواست رسمی
pronouncement اعلامیه رسمی
officialize رسمی کردن
communique ابلاغ رسمی
public submission مناقصه رسمی
insigne نشان رسمی
formal review سان رسمی
formal group گروه رسمی
formal education اموزش رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
extra official غیر رسمی
mare's tail هپوریس رسمی
solemn form طریقه رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
dress suit لباس رسمی شب
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
smallage کرفس رسمی
speedwell سیزاب رسمی
formal review بررسی رسمی
letter de chancellerie نامه رسمی
card-carrying عضو رسمی
hansard مذاکرات رسمی
insigne مدال رسمی
throwaway غیر رسمی
tux لباس رسمی
intrant ورود رسمی
statute mile مایل رسمی
state religion مذهب رسمی
standard time زمان رسمی
legalization شناسایی رسمی
vestment لباس رسمی
semiofficial نیمه رسمی
semiformal نیمه رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
aregular cook اشپز رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official channels طرق رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official deed سند رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official language زبان رسمی
official meeting ملاقات رسمی
official meeting اجتماع رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official channels مجاری رسمی
boarding call بازدید رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
contracts under seal عقد رسمی
nonformal غیر رسمی
semi official نیمه رسمی
free and easy <idiom> غیر رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
noterial document سند رسمی
cognizance اخطار رسمی
official document سند رسمی
official authorities مراجع رسمی
official rate نرخ رسمی
formalizing رسمی کردن
audience ملاقات رسمی
positioned شغل رسمی
position شغل رسمی
driss uniform لباس رسمی
reprimands توبیخ رسمی
formalized رسمی کردن
formalize رسمی کردن
formalising رسمی کردن
formalises رسمی کردن
formalised رسمی کردن
audiences ملاقات رسمی
placards پروانه رسمی
placard پروانه رسمی
officials مقامات رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com