Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
sunny with cloudy intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
cloudy with sunny intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
Other Matches
divided fire
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatter
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters
پراکنده شدن پراکنده کردن
suntrap
آفتابی
sunroofs
پنجرهی آفتابی
sunroof
پنجرهی آفتابی
dark glasses
عینک آفتابی
sun glasses
عینک آفتابی
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
chatta
[سنگ کاری شبیه چتر آفتابی]
chattra
[سنگ کاری شبیه چتر آفتابی]
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
diffused
پراکنده
dispersoid
پراکنده
dissipated
پراکنده
far flung
پراکنده
far-flung
پراکنده
diffuse
پراکنده
diffusing
پراکنده
diffuses
پراکنده
sparsely
پراکنده
scatterd
پراکنده
scattered
پراکنده
sparse
پراکنده
scattering
پراکنده کردن
intersperse
پراکنده کردن
interspersed
پراکنده کردن
intersperses
پراکنده کردن
interspersing
پراکنده کردن
disperse
پراکنده کردن
disperse
پراکنده شدن
stray current
جریان پراکنده
sporadically
پراکنده انفرادی
distributed practices
تمرینهای پراکنده
dash
پراکنده کردن
dissipative
پراکنده سازنده
dashed
پراکنده کردن
disject
پراکنده کردن
dashes
پراکنده کردن
interspersion
پراکنده کردن
scatter plot
ترسیم پراکنده
sporadic
پراکنده انفرادی
dispersed
پراکنده کردن
logorrhea
پراکنده گویی
outspread
بسط پراکنده
scatter read
پراکنده خوانی
dispersing
پراکنده کردن
wild shot
تیر پراکنده
dispersing
پراکنده شدن
seme
افشانده پراکنده
straggly
پراکنده اواره
scatterer
پراکنده ساز
scattered radiation
تشعشع پراکنده
scatterings
چیزهای پراکنده
dispersed
پراکنده شدن
scatter program
نمودار پراکنده
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
fragmentary delusion
هذیان پراکنده
disperses
پراکنده کردن
disperses
پراکنده شدن
magnetic stray field
میدان پراکنده
scattered clouds
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
dispersal
پراکندگی پراکنده سازی
zigzag leakage flux
شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation
پراکنده سازی انرژی
diaspora
جماعت یهودیان پراکنده
magnetic leakage flux
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
effuse
پخش کردن پراکنده و متفرق
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
haze
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
gauge
اندازه اندازه گیر
gauges
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
material dispersion
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
meddled
پراکنده کردن جماع کردن
meddle
پراکنده کردن جماع کردن
meddles
پراکنده کردن جماع کردن
scatter
پراکنده کردن پخش کردن
scatters
پراکنده کردن پخش کردن
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
Kurdish rug
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
to size up
اندازه
metres
اندازه
measurements
اندازه
metre
اندازه
degree
اندازه
immense
بی اندازه
immensely
بی اندازه
equalling
: هم اندازه
what
چه اندازه
degrees
اندازه
immeasurable
بی اندازه
measurement
اندازه
equal
: هم اندازه
equaling
: هم اندازه
equalled
: هم اندازه
deal
اندازه
attack size
اندازه تک
deals
اندازه
immoderately
بی اندازه
symmetric
هم اندازه
inordinate
بی اندازه
gauged
اندازه
isometric
هم اندازه
bulk
اندازه
quantum
اندازه
gauge
اندازه
in part
<idiom>
تا یک اندازه
equaled
: هم اندازه
extent
اندازه
indefinite
بی اندازه
isometrics
هم اندازه
what is your size?
اندازه
soupcon
اندازه کم
so far forth
تا ان اندازه
fitted
اندازه
gauges
اندازه
equals
: هم اندازه
dealt
اندازه
To some extent. Within limits.
تا اندازه ای
size
اندازه
sizes
اندازه
magnitude
اندازه
in what way
<adv.>
تا چه اندازه ای
isodiametric
هم اندازه
dimensions
اندازه
dimension
اندازه
measure
اندازه
gauge=gage
اندازه
beyond measure
بی اندازه
how far
<adv.>
تا چه اندازه ای
infintesimal
بی اندازه
floor length
اندازه کف
meters
اندازه
meter
اندازه
tract
اندازه
tracts
اندازه
measurer
اندازه
inordinately
بی اندازه
to what extent
<adv.>
تا چه اندازه ای
rather
تا یک اندازه
hecatompet
[اندازه صد پا]
screamingly
بی اندازه
fix
که اندازه کلمه
fixes
که اندازه کلمه
measurements
اندازه گیری
gage
اندازه نما
metering
اندازه گیری
gage=gauge
پیمانه اندازه
gaging
اندازه گیری
gauge cock
اندازه نما
gauger
اندازه گیر
measurement
اندازه گیری
module
اندازه گیری
they both measure equally
یک اندازه اند
how much
چقدر چه اندازه
there is no limit to it
اندازه ندارد
module
اندازه میزان
modules
اندازه گیری
mounting dimension
اندازه نصب
imside dimension
اندازه داخلی
immeasurableness
بزرگی بی اندازه
illmitable
بی اندازه حدناپذیر
installation dimension
اندازه نصب
modules
اندازه میزان
t. far
تا این اندازه
measuring
اندازه گیر
stand measure
اندازه مقر ر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com