Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
deferred payment
پرداخت معوق
Other Matches
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
outstanding
معوق
outstandingly
معوق
pending
معوق
arrear
معوق
delayed
معوق
overdue
معوق
deferred
معوق
procrastinated
معوق گذاردن
default interest
بهره معوق
balance due
مانده معوق
deferred gratification
کامروایی معوق
procrastinates
معوق گذاردن
arrear
بدهی معوق
to hang up
معوق گذاشتن
arrears
پرداختهای معوق
procrastinating
معوق گذاردن
back order
سفارش معوق
to stand over
معوق ماندن
stand over
معوق ماندن
deferred reaction
واکنش معوق
procrastinate
معوق گذاردن
tabled
معوق گذاردن
tables
معوق گذاردن
tabling
معوق گذاردن
suspend
معوق گذاردن
suspend
معوق داشتن
suspending
معوق گذاردن
suspending
معوق داشتن
suspends
معوق گذاردن
suspends
معوق داشتن
lie over
معوق ماندن
hang-ups
معوق گذاشتن
hang-up
معوق گذاشتن
table
معوق گذاردن
hang up
معوق گذاشتن
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
retarder
کند ساز معوق
hang-up
معوق شدن توقف
outstanding accounts
حساب های معوق
hang-ups
معوق شدن توقف
hang up
معوق شدن توقف
string along
وفق داشتن معوق گذاردن
deferred payment credit
اعتبار برای پرداختهای معوق
retarding
کند ساختن معوق کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
pocket veto
رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
revivor
تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
dividend warrant
چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
glosser
پرداخت گر
paying
پرداخت
pay
پرداخت
furbisher
پرداخت گر
disbursement
پرداخت
pays
پرداخت
making good
پرداخت
finish
پرداخت
finishes
پرداخت
settlement
پرداخت
lustreer
پرداخت
discharging
پرداخت
settlements
پرداخت
refinishing
پرداخت
finishing touches
پرداخت
expenditure
پرداخت
burnisher
پرداخت گر
payments
پرداخت
payment
پرداخت
refunds
پس پرداخت
glazes
پرداخت
refunding
پس پرداخت
refunded
پس پرداخت
refund
پس پرداخت
defrayal
پرداخت
glaze
پرداخت
discharge
پرداخت
remitment
پرداخت
bleaching
پرداخت
polish
پرداخت
finishing
پرداخت
polishes
پرداخت
trim
پرداخت
renderings
پرداخت
pt
پرداخت
outlay
پرداخت
discharges
پرداخت
rendering
پرداخت
annual payment
پرداخت سالیانه
never-never
پرداخت قسطی
subscription
تعهد پرداخت
advice note
دستورپیش پرداخت
payees
پرداخت شونده
payee
پرداخت شونده
paid
پرداخت شده
unpaid
پرداخت نشده
advance payment
پیش پرداخت
subscriptions
تعهد پرداخت
remittance
پرداخت تادیه
burnishing
پرداخت کاری
outstandingly
پرداخت نشده
outstanding
پرداخت نشده
remittances
پرداخت تادیه
rendition
پرداخت تحویل
shear
پرداخت فرش
a bradent
وسیله پرداخت
on account payment
پیش پرداخت
renditions
پرداخت تحویل
payment in due cource
پرداخت به موقع
monthly payment
پرداخت ماهانه
money back
تضمین پرداخت
payment stopped
توقف پرداخت
payment terms
شرایط پرداخت
payor
پرداخت کننده
period of grace
مهلت پرداخت
lump sum payment
پرداخت یکجا
lump sum payment
پرداخت نقدی
planish
پرداخت کردن
planishing tool
ابزار پرداخت
interim financing
پرداخت موقت
pre paid
پیش پرداخت
payment by installments
پرداخت قسطی
installment payment
پرداخت قسطی
non payment
عدم پرداخت
payment in full
پرداخت تمام
payment in full
پرداخت کامل
payment in advance
پیش پرداخت
payment in kind
پرداخت غیرنقدی
payment by instalments
پرداخت به اقساط
payment in kind
پرداخت جنسی
payer
پرداخت کننده
payable on demand
پرداخت عندالمطالبه
payable at sight
پرداخت دیداری
pay off
پرداخت کردن
part payment
پرداخت اقساطی
overpayment
پرداخت اضافی
indemnification
پرداخت غرامت
imprest
پیش پرداخت
date of maturity
موعد پرداخت
remittal
گذشت پرداخت
d. note
درخواست پرداخت
casual payment
پیش پرداخت
remitter
پرداخت کننده
settlement terms
شرایط پرداخت
by payment
از طریق پرداخت
smoothing plane
رنده پرداخت
spot cash
پرداخت نقدی
terms of payment
شرایط پرداخت
bilk
گذاشتن از پرداخت
the d. of a debt
پرداخت بدهی
to finish off
پرداخت کردن
back freigt
پرداخت کرایه
average payment
پرداخت متوسط
date of payment
موعد پرداخت
remittable
قابل پرداخت
pre payment
پیش پرداخت
prepayment
پیش پرداخت
finisher
پرداخت کننده
prest
پیش پرداخت
final payment
پرداخت نهایی
earnest money
پیش پرداخت
progress payments
پرداخت تدریجی
prompt payment
پرداخت فوری
punctual payment
پرداخت در سر وعده
diamond polishing
پرداخت الماسی
demand for payment
تقاضای پرداخت
reimbursable
قابل پرداخت
deferred payment
پرداخت اتی
unpolished
پرداخت نشده
finance
پرداخت هزینه
disbursing
پرداخت خرج
disburses
پرداخت کردن
disburses
پرداخت خرج
reimbursement
باز پرداخت
reimbursement
پرداخت جبرانی
reimbursements
باز پرداخت
reimbursements
پرداخت جبرانی
disbursed
پرداخت کردن
disbursed
پرداخت خرج
disburse
پرداخت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com