Dictiornary-Farsi | پروفیلهای سنگین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (7 milliseconds)

English	Persian
heavy shapes	پروفیلهای سنگین


Other Matches

drawings	روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing	روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy	دل سنگین
waterlogged	سنگین
lumberingly	سنگین
extensive	سنگین
weight ton	تن سنگین
ponderous	سنگین
navol	اب سنگین
heavy	سنگین
exacting	سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
mim	سنگین
weighted	سنگین
unwieldy	سنگین
burdensome	سنگین
saturnine	سنگین
cumbersome	سنگین
largo a	سنگین
hulky	سنگین
high proof	سنگین
heft	سنگین
carking	سنگین
heavy water	اب سنگین
heavy footed	دل سنگین
loggy	سنگین
staid	سنگین
heftier	سنگین
heftiest	سنگین
hefty	سنگین
lumpish	سنگین
lumpier	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpy	سنگین
stodgy	سنگین
logy	سنگین
hard water	اب سنگین
onerous	سنگین
laden	سنگین پر
massively	سنگین
massive	سنگین
cloggy	سنگین
weightier	سنگین
weightiest	سنگین
weighty	سنگین
pressures	سنگین
pressuring	سنگین
pressured	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
pressure	سنگین
weight	سنگین کردن
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
heavy handed	سنگین دست
clumping	ضربه سنگین
heavy-handed	سنگین دست
clumped	ضربه سنگین
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
clog	: سنگین کردن
loggy	سنگین در فکروحرکت
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
heavy metal	فلز سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
millstones	بار سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
demure	جدی سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
gravitating	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
millstone	بار سنگین
clumps	ضربه سنگین
gravely	بطور سنگین
deep mourning	عزاداری سنگین
emcumber	سنگین کردن
overbalancing	سنگین تر بودن از
heavy soil	خاک سنگین
grand opera	اپرای سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
colored crystal	بلور سنگین
ham-fisted	سنگین دست
incumber	سنگین کردن
ham handed	سنگین دست
high proof spirit	عرق سنگین
ham fisted	سنگین دست
high polymer	بسپار سنگین
high interest	بهره سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
baryon	ذره سنگین
heavy particle	ذره سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavyish	سنبته سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy weight	سنگین وزن
centrosphere	سنگین کره
heavy goods	کالاهای سنگین
gravitate	سنگین کردن
fuller	سنگین کننده
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
encumbers	سنگین کردن
slam	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
slams	ضربت سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to pound a long	سنگین رفتن
titan crane	جرثقیل سنگین
heavyweights	سنگین وزن
loads	سنگین کردن
load	سنگین کردن
heavy oil	روغن سنگین
burdens	سنگین بارکردن
burden	سنگین بارکردن
laden	سنگین بار
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
duller	کند سنگین
dullest	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
sober	سنگین موقر
profound sleep	خواب سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
outbalance	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
grave	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
sadiron	اتوی سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
soberly	سنگین موقر
naphtha	بنزین سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
heavy machinery	ماشین الات سنگین
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
heavy plate	ورق فلزی سنگین
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
principal types of foot	فشرده کننده آب سنگین
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
onerously	بطور سنگین یا شاق
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
overlade	بار زیاد سنگین
pavan	یکجور رقص سنگین
wain	ارابه سنگین و بزرگ
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
tympany	مبالغه صدای سنگین
lollop	سنگین راه رفتن
logy	سنگین درفکر وحرکت
stowage	حمل بار سنگین
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
sidewinder	ضربت سنگین از پهلو
larrup	سنگین حرکت کردن
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
pash	سقوط برف سنگین
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
overladen	زیر بار سنگین