English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
Other Matches
vibrators دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
vibrator دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
muzzle burst ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
rams پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram پر کردن توپ راندن به داخل لوله
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
mouthguard لوله هوای غواص
mouthpiece لوله هوای غواص
mouthpieces لوله هوای غواص
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
discahrge pipe لوله تخلیه
education pipe لوله تخلیه
drain cock لوله تخلیه
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
eduction pipe لوله تخلیه یاکشش
bores داخل لوله توپ
gun bore داخل لوله توپ
bore داخل لوله توپ
home جا به داخل لوله راندن
homes جا به داخل لوله راندن
rechamber دوباره به داخل لوله راندن
ramming راندن گلوله به داخل لوله
decoppering رفع رسوبات مس از داخل لوله
terminal velocity سرعت گلوله داخل لوله
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
coppering مس گیری رفع رسوب مس از داخل لوله
boresafe fuze ماسوره دارای ضامن حرکت در داخل لوله
borescope وسیله دیدن خان کشی داخل لوله
back pressure valve سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
bore reset وسیله نگهدارنده کلینومتر پایه نصب کلینومتر در داخل لوله
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
to pipeline با خط لوله لوله کشی کردن
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
allocates منظور کردن
allocate منظور کردن
allocating منظور کردن
to make allowance منظور کردن
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
intercommand داخل قسمت داخل یکان
evacuate تخلیه کردن
evacuated تخلیه کردن
disembarks تخلیه کردن
disembark تخلیه کردن
disembarked تخلیه کردن
disembarking تخلیه کردن
draining تخلیه کردن
drains تخلیه کردن
drained تخلیه کردن
drain تخلیه کردن
to offload تخلیه کردن
disembarkation تخلیه کردن
unload تخلیه کردن
vacating تخلیه کردن
vacates تخلیه کردن
vacated تخلیه کردن
vacate تخلیه کردن
unloads تخلیه کردن
unloaded تخلیه کردن
evacuates تخلیه کردن
evacuating تخلیه کردن
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
defecates تخلیه کردن شکم
defecated تخلیه کردن شکم
road clearance تخلیه کردن جاده
defecating تخلیه کردن شکم
defecate تخلیه کردن شکم
exhaust تخلیه کردن خروج
evacuated تخلیه مزاج کردن
exhausts تخلیه کردن خروج
evacuates تخلیه مزاج کردن
diffusion تخلیه کردن بافشار
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
evacuate تخلیه مزاج کردن
evacuating تخلیه مزاج کردن
degasify تخلیه کردن گاز
engage درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
ingratiates داخل کردن
incorporating داخل کردن
to work in داخل کردن
ingratiated داخل کردن
enters داخل کردن
ingratiating داخل کردن
ingratiate داخل کردن
incorporate داخل کردن
work in داخل کردن
entered داخل کردن
immit داخل کردن
intromit داخل کردن
incorporates داخل کردن
phase in داخل کردن
imbark داخل کردن
enter داخل کردن
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
diffusion کم کردن از قدرت تخلیه فشار
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
swap in مبادله کردن به داخل
to breakin خودرا داخل کردن
rule of reason تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
hosing لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
breech end انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
cannon لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannons لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion قورت دادن داخل معده کردن
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
jack ring حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
rigatoni رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens لوله خروجی بیضه لوله منی
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
insinuated داخل کردن اشاره کردن
insinuate داخل کردن اشاره کردن
insinuates داخل کردن اشاره کردن
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
tubes از لوله رد کردن
tube از لوله رد کردن
sockets بست لوله دوراهی لوله
spigot لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
oviduct لوله رحمی لوله فالوپ
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
syphons از لوله یاسیفون رد کردن
pipe لوله کشی کردن
syphoned از لوله یاسیفون رد کردن
To lay the pipes . لوله کشی کردن
plumb لوله کشی کردن
siphon از لوله یاسیفون رد کردن
siphons از لوله یاسیفون رد کردن
piped لوله کشی کردن
tide drain زهکشی کردن با لوله
siphoned از لوله یاسیفون رد کردن
tubulate لولهای کردن لوله دار کردن
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
canalize نهرسازی لوله کشی کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com