Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
hermaphroditus
پسر هرمس وافرودیت که وقتی در اب تنش را می شست بایک حوری دریایی متصل و دارای یک بدن شد
Other Matches
nix
حوری دریایی
siren
حوری دریایی
sirens
حوری دریایی
mermaids
حوری دریایی
mermaid
حوری دریایی
sirenic
حوری دریایی
oceanid
حوری دریایی
water nymph
حوری دریایی
sea nymph
حوری دریایی
thetis
حوری دریایی
daphne
حوری دریایی
sirenian
شبیه حوری دریایی
nymphic
وابسته به حوری یا پری دریایی
nymphean
وابسته به حوری دریایی حور نشین
nereid
هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
echinoid
دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
agonic line
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
hermes
هرمس
hermetic
وابسته به هرمس مصری کیمیایی
herm
هرمس
[تندیس سنگی چار پیکر]
hermes
هرمس
[تندیس سنگی چار پیکر]
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
seabee
گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
single address
بایک نشانی
broadsides
بایک شلیک
broadside
بایک شلیک
nemine contradicen te
بایک زبان
with one voice
بایک زبان متفقا
epistrophe
ختم چندجمله بایک کلمه
go steady
<idiom>
همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
single
ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
despotic network
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
candlesticks
بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
nymphs
حوری
nymph
حوری
dryad
حوری جنگلی
sirenian
حوری وار
oread
حوری کوهستانی
hamadryad
حوری جنگلی
wood nymph
حوری جنگل
houri
حوری بهشتی
herma
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
naiad
حوری موجددریاچه رودخانه
siren
اژیر حوری مانند
sirens
اژیر حوری مانند
sirenic
اژیر حوری مانند
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
eliza
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
piratic
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
maenad
حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
menad
حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
petty officers
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
oceanography
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
chine
عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea cucumber
حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter
مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
houri
حوری the of girl eyed black,white-skinned paradisea uslim
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
match foursome
مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns
پرستوک دریایی چلچله دریایی
naval activity
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
tern
پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marine
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
summary areas
مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
maritime
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
naval gunfire
تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
crash locator beacon
برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
convoy schedule
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
sofar
سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
lobster
خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
lobsters
خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
conjunct
متصل
clung
متصل
continuous
متصل
anchored
متصل به
on line
متصل
contiguous
متصل
joint
متصل
connected
متصل
until
تا وقتی که
some time
یک وقتی
until
وقتی که
ever since
از وقتی که
synchronism
هم وقتی
somewhen
در یک وقتی
some time or other
یک وقتی
EDO memory
فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
joggled
متصل کردن
syndetic
متصل شده
adjacent span
دهانه متصل
adjoin
متصل کردن
splicer
متصل کننده
connects
متصل کردن
coupler
متصل کننده
connect
متصل کردن
tying
متصل کننده
male connector
متصل کننده نر
adjoined
متصل کردن
interurban
متصل بشهر ها
adjoins
متصل کردن
engagedness
متصل بهم
joggle
متصل کردن
attachments
نمائات متصل
colligate
متصل کردن
lacer
متصل کننده
tie down
متصل کردن
pans
متصل کردن
applies
متصل کردن
off line
غیر متصل
apply
متصل کردن
ligature
دخشههای متصل
applying
متصل کردن
pan-
متصل کردن
pan
متصل کردن
fixed shell
گلوله متصل
joggling
متصل کردن
joggles
متصل کردن
coherently
بطور متصل
connective
متصل کننده
adjacent span
دهانه متصل
interlocking
متصل شدن
connecting arrangement
ترتیب متصل
interlocked
متصل شدن
link
متصل کردن
interlock
متصل شدن
cartridges
بخش متصل
cartridge
بخش متصل
connector
متصل کننده
basifixed
متصل در پایه
interlocks
متصل شدن
connectedly
بطور متصل
join
متصل کردن
joins
متصل کردن
joined
متصل کردن
there is a time for everything
هرکاری وقتی
since
از وقتی که چون که
connected passes pawns
پیادههای رونده متصل
connected load
بار متصل شده
ballcock
سیفون و ابزار متصل به آن
ballcocks
سیفون و ابزار متصل به آن
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
adjoined
افزودن متصل شدن
adjoins
افزودن متصل شدن
tie in
<idiom>
به چیزدیگری متصل کردن
catenate
پیوستن متصل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com