Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
able
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
Other Matches
suffixes
پسوندی پساوند ساختن
suffix
پسوندی پساوند ساختن
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
competent
شایسته دارای سر رشته
amphibolic
دارای دو معنی
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
multivocal
دارای چندین معنی
homonymous
دارای دویاچند معنی مختلف
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
independent
دارای قدرت مطلقه
omnificent
دارای قدرت خلاقه
cogent
دارای قدرت وزور
limitary
دارای قدرت محدود
anticipative
دارای قدرت پیشگویی
prepotent
دارای قدرت کامل
influential
دارای نفوذ و قدرت
sovereign
دارای قدرت عالیه
sovereigns
دارای قدرت عالیه
hold the reins
<idiom>
ادم دارای قدرت ونفوذ
totipotent
دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
scepter
دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
top drawer
دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
unipotent
دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
superfluid
جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
eurytopic
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
epexegetically
برای روشن شدن معنی
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
elaborated
به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborate
به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborates
به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborating
به زحمت ساختن دارای جزئیات
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
postfix
پسوندی
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
skiascope
اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
suffix notation
نشانگذاری پسوندی
zero compression
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
postfix notation
نشان گذاری پسوندی
phage
پسوندی بمعنی خورنده
hypoid
چرخدنده هایی برای انتقال حرکت و قدرت بین شفت ها یامحورهای متنافر
acceptation
قبول معنی عرف معنی مصطلح
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
sophy
پسوندی بمعنی " دانش "و " شناسی "
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
to set a poem to music
اهنگ برای شعری ساختن
imperialism
سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
low end
سخت افزار یا نرم افزاری که قدرت منه نیست یا برای مبتدیان طراحی شده است
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
barrier material
مواد لازم برای ساختن موانع
information
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
AC
و نیز پسوندی است لاتینی یا یونانی معادل -ieمانند
signifies
معنی دادن معنی بخشیدن
signify
معنی دادن معنی بخشیدن
signifying
معنی دادن معنی بخشیدن
gasogene
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).
این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
buckhorn
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
plantable lanceolata
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
wire roll
نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
batcher
دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
bracket
رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
warrantable
دارای ارزش برای شهادت
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
wobble pump
پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
willowware
بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
convoys
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
waste gate
مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
ism
پسوندی بمعنی >عمل < و>کار< و >طریقه عمل < و>حالت < و >شرط < و >پیروی <
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
com
پسوندی که به معنای این است که نام میدان اینترنت یک شرکت است و معمولاگ پایه آن در آمریکاست
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
internal wrenching bolt
پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
sennet
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennit
علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
jukebox
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
jukeboxes
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
wattle
ترکه برای ساختن سبد ترکه
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
bridge
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridges
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
telegenic
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
rah rah
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
acrylic lacquer
لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
qualified
شایسته
competent
شایسته
worthiest
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
good
شایسته
worthier
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
seemly
شایسته
proper
شایسته
qua
شایسته
worthy
شایسته
meets
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
true
<adj.>
شایسته
fits
شایسته
inept
نا شایسته
meritorious
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
fit
شایسته
fittest
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
meet
شایسته
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
behove
شایسته بودن
worshipful
شایسته احترام
conditioning
شایسته سازی
suitable
شایسته فراخور
quoteworthy
شایسته ذکر
beseem
شایسته بودن
fitly
بطور شایسته
worthful
شایسته مستحق
eligible
شایسته انتخاب
behoove
شایسته بودن
devisable
شایسته تامل
courtlier
شایسته دربار
courtliest
شایسته دربار
adequate
شایسته بودن
properly
بطور شایسته
courtly
شایسته دربار
proper dress
جامه شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
devisable
شایسته اندیشه
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
as it deserves
بطور شایسته
ogr
شایسته غول
discreditable
شایسته بی اعتباری
justly
<adv.>
بطور شایسته
the ticket
کار شایسته
christianlike
شایسته مسیحیت
meritorious
شایسته ترین
apt
مناسب شایسته
befitting
درخور شایسته
fits
لایق شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
becoming
شایسته درخور
in due form
بطرز شایسته
companionable
شایسته رفاقت
meetly
بطور شایسته
ought not
شایسته نیست
duly
<adv.>
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
to be proper for
شایسته بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com