English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
platinize پلاتین روی چیزی کشیدن
Other Matches
accelerator winding سیم پیچی سری که در تنظیم کنندههای ولتا از نوع نوسان ساز با باز شدن دوسر پلاتین میدان مغناطیسی را به سرعت کاهش میدهد وباعث بسته شدن هرچه سریعتر پلاتین میشود
to sniff something بو کشیدن چیزی
to have a sniff of something بو کشیدن چیزی
unstring نخ چیزی را کشیدن
underlined زیر چیزی خط کشیدن
lay out <idiom> نقشه چیزی را کشیدن
To set fire to something. چیزی را به آتش کشیدن
underline زیر چیزی خط کشیدن
underlines زیر چیزی خط کشیدن
houseline رسن سه لا مخصوص کشیدن چیزی
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
towrope طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
to lay down ones hopes از چیزی امید بریدن یا دست کشیدن
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
towropes طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to torch something چیزی را آتش زدن [سوزاندن] [زبانه کشیدن ]
platinum پلاتین
tin plate bar پلاتین
ignition points پلاتین
breaker contact پلاتین
contact piece پلاتین
circular blank پلاتین
breaker point پلاتین
platinium پلاتین
platinoid شبیه پلاتین
interrupter spring فنر پلاتین
platiniferous پلاتین دار
platinous محتوی پلاتین
platiforming تبدیل با پلاتین
platinum black پلاتین سیاه
points پلاتین دلکو
ignition vibrator پلاتین دلکو
ignition points پلاتین دلکو
platinic وابسته به پلاتین
interrupter gap دهانه پلاتین
points قطبهای پلاتین
interrupter arm اهرم پلاتین
interrupter lever اهرم پلاتین
interrupter cam بادامک پلاتین
ignition breaker پلاتین دلکو
interrupter contact کنتاکت پلاتین
ignition interrupter پلاتین دلکو
platinum iridium alloy الیاژ پلاتین- ایریدیم
platinum پلاتین یا طلای سفید
platinotype عکاسی بوسیله املاح پلاتین
platinize با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum metal ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
anticathode قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
white gold الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
drags کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
platina پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignment [of something] [to something] انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] تعیین [به چیزی] [از چیزی]
shove کشیدن
retractions تو کشیدن
retraction تو کشیدن
threads نخ کشیدن به
shoved کشیدن
shoves کشیدن
ratch کشیدن
shoving کشیدن
rax کشیدن
draining کشیدن
drag کشیدن
dragged کشیدن
to smell about بو کشیدن
chalks خط کشیدن
chalk خط کشیدن
to take off سر کشیدن
flaunts به رخ کشیدن
flaunting به رخ کشیدن
flaunted به رخ کشیدن
to suck up کشیدن
chalked خط کشیدن
chalking خط کشیدن
flaunt به رخ کشیدن
trawls کشیدن
trawling کشیدن
trawled کشیدن
to sniff at بو کشیدن
inhaling تو کشیدن
suffered کشیدن
suffer کشیدن
draw a cheque for چک کشیدن
heaved کشیدن
draw in تو کشیدن
drawings کشیدن
drawing کشیدن
string کشیدن
string به نخ کشیدن
to mop up سر کشیدن
heave کشیدن
figure کشیدن
figures کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com