Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
fraud
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
frauds
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
Other Matches
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
lied
:دروغ گفتن
whiff
دروغ گفتن
weasel
دروغ گفتن
weasels
دروغ گفتن
prevaricate
دروغ گفتن
lay to
دروغ گفتن
belie
دروغ گفتن
to tell a lie
دروغ گفتن
gab
دروغ گفتن
equivocate
دروغ گفتن
belied
دروغ گفتن
belies
دروغ گفتن
belying
دروغ گفتن
lies
:دروغ گفتن
prevaricating
دروغ گفتن
prevaricates
دروغ گفتن
prevaricated
دروغ گفتن
equivocating
دروغ گفتن
equivocates
دروغ گفتن
lie
دروغ گفتن
equivocated
دروغ گفتن
whiff
دروغ در چیزی گفتن
to persuade oneself
به خود دروغ گفتن
he scorns to lie
از دروغ گفتن عاردارد
to lie like a gasmeter
دروغ بزرگ گفتن
to scruple lying
از دروغ گفتن بیم داشتن
i would sooner die than lie
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
Bantu
وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
coincidence function
پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
managers
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
greets
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
population
تعداد مردم مردم
populations
تعداد مردم مردم
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
سفت کن شل کن درآوردن
To fool ( mess) around .
کلک درآوردن
toilet-training
از قنداق درآوردن
to grow wings
بال درآوردن
to unravel woven
[knitted]
fabric
از گیر درآوردن
to dig out
کندن و درآوردن
To get to the root of something.
ته وتوی چیزی را درآوردن
to redeem
از گرو
[رهن]
درآوردن
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
shake down
<idiom>
باحیله پول درآوردن
rake someone over the coals
<idiom>
پول زیاد درآوردن
make a bundle
<idiom>
پول زیادی درآوردن
To give someone hell.
پدر کسی را درآوردن
high-handed
<idiom>
رئیس بازی درآوردن
To fool arounk .
مسخره بازی درآوردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den .
لوطی بازی درآوردن
make a killing
<idiom>
پول زیادی درآوردن
to unionize
[American E]
بشکل اتحادیه درآوردن
mutton dressed as lamb
ادای جوانترها را درآوردن
skimp
خسیس بازی درآوردن
to strip something off
درآوردن
[ملافه از لحاف]
get someone's blood up
<idiom>
کفر کسی را درآوردن
to unionise
[British E]
بشکل اتحادیه درآوردن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent.
سری توی سرها درآوردن
to beat the living daylights out of someone
<idiom>
دمار از روزگار کسی درآوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something .
چیزی را بصورت مسخره درآوردن
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
pooped out
<idiom>
خسته کننده،از پای درآوردن
to curb somebody
کسی را تحت کنترل درآوردن
To stint . To be cheese - paring .
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
To go too far .
شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
fast buck
<idiom>
پول درآوردن ساده وآسان است
lord it over
<idiom>
رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
Don't let making a living prevent you from making a life.
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
falsehood
دروغ
calumnies
دروغ
calumny
دروغ
falsehoods
دروغ
fibbing
دروغ
fib
دروغ
fable
دروغ
perjurious
دروغ
false accusation
دروغ
equivocation
دروغ
fibs
دروغ
false
دروغ
untrue
دروغ
fibbed
دروغ
fibster
دروغ گو
fables
دروغ
lies
دروغ
falsity
دروغ
lied
دروغ
lie
دروغ
false oath
قسم دروغ
falseness
دروغ بودن
false oath
سوگند دروغ
fictitiousness
بخودبستگی دروغ
disinformation
دروغ پراکنی
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
fairy tale
دروغ شاخدار
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
leasing
دروغ گویی
bungs
ساقی دروغ
bunging
ساقی دروغ
bunged
ساقی دروغ
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
pathometer
دروغ سنج
lie detector
دروغ سنج
fiction
وهم دروغ
fictions
وهم دروغ
tarradiddle
دروغ کوچک
taradiddle
دروغ کوچک
swearword
قسم دروغ
ruise
اخبار دروغ
pseudology
دروغ گویی
jactitation
دعوی دروغ
jactation
دعوی دروغ
in reproof of lying
درنکوهش دروغ
it proved false
دروغ درامد
it proved false
دروغ بود
to forge a lie
دروغ بافتن
thumper
دروغ شاخدار
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
jack o' lantern
دروغ نور
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
bung
ساقی دروغ
falsehoods
سخن دروغ
falsely
بطور دروغ
A pack of lies .
یک مشت دروغ
falsehood
سخن دروغ
fairy tales
دروغ شاخدار
to spin yarns
دروغ ساختن
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
to invent stories
دروغ ساختن
white lie
دروغ سفید
white lies
دروغ مصلحتآمیز
white lies
دروغ سفید
perjuring
قسم دروغ خوردن
perjuring
شهادت دروغ دادن
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjuring
سوگند دروغ خوردن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
perjure
سوگند دروغ خوردن
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
manswear
سوگند دروغ خوردن
lie detector
دستگاه کشف دروغ
perjure
گواهی دروغ دادن
perjure
شهادت دروغ دادن
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjures
گواهی دروغ دادن
perjures
قسم دروغ خوردن
perjure
قسم دروغ خوردن
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
he lied to me
بمن دروغ گفت
bouncer
دروغ بزرگ وفاحش
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
falsism
سخن دروغ و بی مزه
perjures
شهادت دروغ دادن
plumper
دروغ صرف سقوط
white lie
دروغ مصلحت آمیز
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
forswearing
سوگند دروغ خوردن
he tipped me the traveller
دروغ بمن گفت
fabulously
بشکل افسانه یا دروغ
bouncers
دروغ بزرگ وفاحش
forswear
سوگند دروغ خوردن
forswears
سوگند دروغ خوردن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com