English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 256 (13 milliseconds)
English Persian
To scalp someone. To crucify someone. پوست از سر کسی کندن
Search result with all words
hull پوست کندن
hulls پوست کندن
bark پوست کندن
bark پوست کندن درخت
barked پوست کندن
barked پوست کندن درخت
barking پوست کندن
barking پوست کندن درخت
barks پوست کندن
barks پوست کندن درخت
peel to پوست کندن
peel پوست کندن
peels پوست کندن کندن
peels پوست کندن
pelt پوست کندن
pelted پوست کندن
pelts پوست کندن
hide نهفتن پوست کندن
hides نهفتن پوست کندن
flay پوست کندن از
flayed پوست کندن از
flaying پوست کندن از
flays پوست کندن از
rind پوست کندن
rinds پوست کندن
pare پوست کندن
pared پوست کندن
pares پوست کندن
shell پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
scalp پوست کندن از سر
scalps پوست کندن از سر
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
debark پوست درخت را کندن
debark پوست کندن از
debarkation کندن پوست درخت
decorticate پوست کندن از
excoriate پوست کندن از
excorticate پوست کندن
unhusk پوست کندن
flench پوست کندن
flense پوست کندن
husking دوستان وهمسایگان برای پوست کندن ذرت
ross پوست کندن
slipe پوست کندن از
to strip something off کندن [پوست]
to strip something off کندن پوست [میوه]
to strip something off کندن پوست [درخت]
Other Matches
grubs جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubbed جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grub جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
pulls کندن پشم کندن از
pull کندن پشم کندن از
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
peel پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peels پوست انداختن پوست
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
pugs کندن
pug کندن
trench کندن
pick کندن
trenches کندن
carvings کندن
gnaw کندن
gnawed کندن
gnaws کندن
raise از جا کندن
raises از جا کندن
scoured کندن
scours کندن
incise کندن
channels کندن
gouges کندن
gouging کندن
gouge کندن
incises کندن
carve کندن
carved کندن
incised کندن
channel کندن
picks کندن
elevator از جا کندن
channeled کندن
channeling کندن
channelled کندن
scour کندن
gouged کندن
to chip off کندن
tweese کندن مو
tweeze کندن مو
channelize کندن
avulse از جا کندن
graved کندن
cut out کندن
quills پر کندن از
quill پر کندن از
strip کندن
take off کندن
tearoff کندن از
evulsion کندن
to pick off کندن
pick-ups کندن
pick-up کندن
divulsion کندن
discerption کندن
dig , in کندن
to put off کندن
to take off کندن
hair pulling کندن مو
insculp کندن
to break off کندن
carves کندن
mine کندن
mined کندن
mines کندن
pluck کندن
plucked کندن
elevators از جا کندن
plucking کندن
plucks کندن
uproots ازریشه کندن
uprooting ازریشه کندن
uprooted ازریشه کندن
graves قبر کندن
uproot ازریشه کندن
to die hard دیرجان کندن
mortise کام کندن
to bore a tunnel تونل کندن
outroot از ریشه کندن
To tear oneself away from something . دل از چیزی کندن
doffed لباس کندن
scour and fill کندن و پر کردن
doffing لباس کندن
to dig out کندن و درآوردن
to scoop out با بیل کندن
sally ship از گل کندن ناو
moil جان کندن
doffs لباس کندن
extirpate ازبن کندن
doff لباس کندن
supplant از ریشه کندن
supplanted از ریشه کندن
swots جان کندن
swotted جان کندن
swotting جان کندن
rend دریدن کندن
rending دریدن کندن
rends دریدن کندن
moat خندق کندن
moats خندق کندن
eradicate ازریشه کندن
eradicated ازریشه کندن
eradicates ازریشه کندن
shale صدف کندن
rib نهر کندن
swot جان کندن
To dig the earth. زمین را کندن
ablate از بیخ کندن
supplanting از ریشه کندن
supplants از ریشه کندن
to dig out کندن ودراوردن
entrench سنگر کندن
dig کنایه کندن
digs کنایه کندن
to drill a well چاه کندن
to pick a hole in سوراخ کندن در
grave قبر کندن
gravest قبر کندن
durdge جان کندن
dig , in سنگ کندن
deplume پر و بال را کندن
dehorn شاخ را کندن
cut a groove کوم کندن
unpick کندن - جداکردن
undress لباس کندن
fags جان کندن
gulleys کارد کندن
gullies کارد کندن
undressing لباس کندن
undresses لباس کندن
strikes چادر را از جا کندن
grip نهر کندن
fag جان کندن
gripped نهر کندن
gripping نهر کندن
abandonment واگذاری دل کندن
trench سنگر کندن
grain پشم کندن
strike چادر را از جا کندن
stub از بیخ کندن
stubbed از بیخ کندن
stubbing از بیخ کندن
stubs از بیخ کندن
trenches سنگر کندن
gully کارد کندن
grips نهر کندن
gardening کندن علفهای سر راه
entrench خندق کندن درسنگرقراردادن
enucleate هسته دراوردن کندن
scooping گود کردن کندن
shovelling با بیل کندن انداختن
make short work of something <idiom> [کلک چیزی را کندن]
to make short work of <idiom> [کلک چیزی را کندن]
To dispose of something. قال چیزی را کندن
scooped گود کردن کندن
to plug away at some work در سر کار جان کندن
drill مته کردن کندن
to pluck off a shoe کفشی را بزور کندن
ingrave کندن- نقر کردن
drills مته کردن کندن
scoop گود کردن کندن
to shovel snow با بیل برف کندن
ditches نهراب گودال کندن
to mop up کلک چیزی را کندن
scauper کندن مغبون کردن
drilled مته کردن کندن
pinion پر وبال پرنده را کندن
spud تیشه مخصوص کندن یخ
pick up کندن منظم کردن
shovels با بیل کندن انداختن
shovelled با بیل کندن انداختن
shoveling با بیل کندن انداختن
shovel با بیل کندن انداختن
weeded کندن علف هرزه
to be a fool for ones pains جان مفت کندن
weed کندن علف هرزه
pinions پر وبال پرنده را کندن
pinioning پر وبال پرنده را کندن
cut out کندن برش دادن
vestiary محل کندن جامه
unroot از ریشه دراوردن یا کندن
tweezer انبرک باموچین کندن
tusks سوراخ کردن یا کندن
weeding کندن علف هرزه
tusk سوراخ کردن یا کندن
scoops گود کردن کندن
To get rid of someone . کلک کسی را کندن
to put any one out of the way کلک کسی را کندن
spuds تیشه مخصوص کندن یخ
ditched نهراب گودال کندن
shoveled با بیل کندن انداختن
ditch نهراب گودال کندن
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
drilled سوراخ کردن چاه کندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com