English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
Other Matches
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
productions ساخت مواد برای فروش
production ساخت مواد برای فروش
ship broker دلال خرید و فروش کشتی
woollen draper پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
undue زاید
song and dance توضیح زاید
prolixity عبارت زاید
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
multipara زنی که شیر بشیر می زاید
pearlies جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
wine seller میفروش باده فروش شراب فروش خمار
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
odd man out <idiom> آدم [چیز] اضافه یا زاید [در گروهی از آدمها]
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
furriers خز فروش پوست فروش
furrier خز فروش پوست فروش
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
pecuniary پولی
impecuniousity بی پولی
pocket پولی
monetary پولی
venal پولی
moneyary پولی
moneyed پولی
mercenaly پولی
pockets پولی
impecuniosity بی پولی
money illusion توهم پولی
dealing for money معاملات پولی
backing پشتوانه پولی
unit of currency واحد پولی
monetary control نظارت پولی
monetary incentive مشوق پولی
grooved pulley پولی شیاردار
monetary control کنترل پولی
tight money کنترل پولی
monetary assets دارائیهای پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
money capital سرمایه پولی
real غیر پولی
monetary sector بخش پولی
money income درامد پولی
polywag پولی واگ
monetary authorities مقامات پولی
polymyxin پولی میکسین
monetary reserves ذخائر پولی
monetary system سیستم پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary school مکتب پولی
money wage مزد پولی
money matters امور پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary base مبنای پولی
monetary base پایه پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary inflation تورم پولی
loose pulley پولی هرزگرد
polyethylene پولی اتیلن
pecuniary liability ضمانت پولی
monetary convention اتحاد پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary value ارزش پولی
financial property اموال پولی
money illusion خطای پولی
money order حواله پولی
monetary unit واحد پولی
monetary targets اهداف پولی
financial inventory ذخایر پولی
pay patient مریض پولی
money orders حواله پولی
monetary deflation انقباض پولی
financial property داراییهای پولی
monetary deflation محدودیت پولی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
european monetary system سیستم پولی اروپایی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
free capital سرمایه گذار پولی
gold currency system نظام پولی طلا
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
national money income درامد ملی پولی
hyperdeflation انقباض پولی شدید
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
finance تامین هزینه پولی
financed تامین هزینه پولی
finances تامین هزینه پولی
money rate of interest نرخ بهره پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
deflation انقباض پولی رکود
rate of money wage نرخ مزد پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
it was a خوب پولی بود
financing تامین هزینه پولی
dollar area منطقه پولی دلار
tight money سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
gold standard نظام پولی طلا
price ارزش پولی کالا
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
prices ارزش پولی کالا
european monetary fund صندوق پولی اروپا
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
easy money پولی که براحتی بدست اید
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com