Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
Other Matches
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
productions
ساخت مواد برای فروش
production
ساخت مواد برای فروش
ship broker
دلال خرید و فروش کشتی
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
ptomaine
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
undue
زاید
song and dance
توضیح زاید
prolixity
عبارت زاید
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
transudate
مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material
مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
multipara
زنی که شیر بشیر می زاید
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
dye-stuff
ماده رنگی در رنگرزی الیاف
[این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
odd man out
<idiom>
آدم
[چیز]
اضافه یا زاید
[در گروهی از آدمها]
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
<proverb>
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
furriers
خز فروش پوست فروش
furrier
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
pecuniary
پولی
impecuniousity
بی پولی
pocket
پولی
monetary
پولی
venal
پولی
moneyary
پولی
moneyed
پولی
mercenaly
پولی
pockets
پولی
impecuniosity
بی پولی
money illusion
توهم پولی
dealing for money
معاملات پولی
backing
پشتوانه پولی
unit of currency
واحد پولی
monetary control
نظارت پولی
monetary incentive
مشوق پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
monetary control
کنترل پولی
tight money
کنترل پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
money capital
سرمایه پولی
real
غیر پولی
monetary sector
بخش پولی
money income
درامد پولی
polywag
پولی واگ
monetary authorities
مقامات پولی
polymyxin
پولی میکسین
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary school
مکتب پولی
money wage
مزد پولی
money matters
امور پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary base
پایه پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary inflation
تورم پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
polyethylene
پولی اتیلن
pecuniary liability
ضمانت پولی
monetary convention
اتحاد پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary value
ارزش پولی
financial property
اموال پولی
money illusion
خطای پولی
money order
حواله پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary targets
اهداف پولی
financial inventory
ذخایر پولی
pay patient
مریض پولی
money orders
حواله پولی
monetary deflation
انقباض پولی
financial property
داراییهای پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
free capital
سرمایه گذار پولی
gold currency system
نظام پولی طلا
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
national money income
درامد ملی پولی
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
finance
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
finances
تامین هزینه پولی
money rate of interest
نرخ بهره پولی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
deflation
انقباض پولی رکود
rate of money wage
نرخ مزد پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
it was a
خوب پولی بود
financing
تامین هزینه پولی
dollar area
منطقه پولی دلار
tight money
سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
gold standard
نظام پولی طلا
price
ارزش پولی کالا
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
prices
ارزش پولی کالا
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
easy money
پولی که براحتی بدست اید
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com