English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
Other Matches
coffee room اطاق ناهارخوری درمهمانخانه
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
the end crowns all کار راکه کرانکه تمام کرد
nemo dat quod non habet هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
to gild the pill چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
indisposed towards any one بیزار ازکسی
to pose a question to any one ازکسی سئوالی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
one should not drop the pilot شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
to take leave of any one اجازه ازکسی گرفتن
to take the p of a person ازکسی طرفداری کردن
to w anything out of a person چیزیرا ازکسی دراوردن
to take vengeance on a person ازکسی انتقام کشیدن
to draw one out حرف ازکسی دراوردن
toa a person about a thing چیزی را ازکسی پرسیدن
to ask somebody a question ازکسی سئوالی کردن
let (someone) off the hook <idiom> عذرخواهی کردن ازکسی
to cry halves نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to w anything out of a person چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to thank any one in a پیشاپیش ازکسی سپاسگزاری کردن
to a person for a thing چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
have it in for someone <idiom> نشان دادن سوء قصدوسوء نیت یا متنفربودن ازکسی
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
chars نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
char نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
charring نوع دادهای که دادهای راکه محتوی متغیری است که بیان کننده یک حرف به کد ASC II است نشان میدهد
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
impecuniosity بی پولی
mercenaly پولی
moneyed پولی
moneyary پولی
impecuniousity بی پولی
pecuniary پولی
pockets پولی
venal پولی
monetary پولی
pocket پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
unit of currency واحد پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary control نظارت پولی
monetary control کنترل پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary sector بخش پولی
polywag پولی واگ
polymyxin پولی میکسین
pecuniary liability ضمانت پولی
pay patient مریض پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
money wage مزد پولی
money matters امور پولی
money income درامد پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
money capital سرمایه پولی
monetary value ارزش پولی
monetary unit واحد پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary system سیستم پولی
tight money کنترل پولی
monetary base پایه پولی
monetary base مبنای پولی
dealing for money معاملات پولی
polyethylene پولی اتیلن
financial inventory ذخایر پولی
financial property اموال پولی
financial property داراییهای پولی
backing پشتوانه پولی
grooved pulley پولی شیاردار
real غیر پولی
money orders حواله پولی
monetary assets دارائیهای پولی
money order حواله پولی
monetary school مکتب پولی
loose pulley پولی هرزگرد
monetary authorities مقامات پولی
to pay a visit to any one کردن ازکسی عیادت کردن
pure monetary policy سیاست پولی خالص
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
tight money سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
finance تامین هزینه پولی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
rate of money wage نرخ مزد پولی
financing تامین هزینه پولی
price ارزش پولی کالا
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
prices ارزش پولی کالا
nonmonetary sector بخش غیر پولی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
deflation انقباض پولی رکود
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
financed تامین هزینه پولی
finances تامین هزینه پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
free capital سرمایه گذار پولی
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
dollar area منطقه پولی دلار
money rate of interest نرخ بهره پولی
gold standard نظام پولی طلا
european monetary fund صندوق پولی اروپا
european monetary system سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
hyperdeflation انقباض پولی شدید
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
national money income درامد ملی پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
gold currency system نظام پولی طلا
it was a خوب پولی بود
nonmonetary income درامد غیر پولی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
easy money پولی که براحتی بدست اید
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
poundage مقدار پولی برحسب لیره
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
neo keynesians اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
quantity equation of exchange یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com