Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
Other Matches
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
public employees
کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
accumulated depreciation
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
personnel
کارمندان
staffed
کارمندان
staff
کارمندان
staffs
کارمندان
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
sit-down
اعتصاب کارمندان
res
شی ء بخصوص ماده
particular
خاص بخصوص
sit down
اعتصاب کارمندان
reduced employees
کارمندان کم شده
staffed
کارمندان کارکنان
civilian employees
کارمندان غیرنظامی
specifics
بخصوص خاص
specific
بخصوص خاص
staffs
کارمندان کارکنان
supervisory staff
کارمندان مباشر
operating staff
کارمندان عملیاتی
staff
کارمندان کارکنان
new employees
کارمندان تازه
superannuation
بازنشستگی
retirement
بازنشستگی
retired ness
بازنشستگی
pensionable age
سن بازنشستگی
aircrews
کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrew
کارمندان و خلبانان هواپیما
mannerism
سبک بخصوص نویسنده
white collar worker
کارمندان یقه سفید
featureless
بدون سیمایاجنبه بخصوص
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
mannerisms
سبک بخصوص نویسنده
reduced employees
کارمندان منفصل گردیده
i mentioned one case in p
یک مورد بخصوص را ذکرکردم
retired
مربوط به بازنشستگی
golden handshakes
دستخوش بازنشستگی
pension
مستمری بازنشستگی
retiring pension
حقوق بازنشستگی
pensions
مستمری بازنشستگی
pension insurance
بیمه بازنشستگی
pension fund
صندوق بازنشستگی
old age pension
حقوق بازنشستگی
old age pension
مستمری بازنشستگی
old age insurance
بیمه بازنشستگی
pensionable
شایسته بازنشستگی
retired pay
حقوق بازنشستگی
golden handshake
دستخوش بازنشستگی
pension funds
وجوه بازنشستگی
superannuation
کهولت بازنشستگی
why did you mention that onep
چه شد که ان یکی را بخصوص ذکر کردید
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
secretariate
منشی گری کارمندان دبیرخانه
class n allotment
کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
pension
حقوق بازنشستگی پانسیون
pensions
حقوق بازنشستگی پانسیون
pension
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
pensions
حقوق بازنشستگی یا تقاعد
mannered
دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
predated
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
wildfowl
مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
to reduce an establishment
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
predating
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
predate
قبل از موقع بخصوص واقع شدن
in debt
بدهکار
debtors
بدهکار
debiting
بدهکار
yielder
بدهکار
obligor
بدهکار
debit
بدهکار
debits
بدهکار
debited
بدهکار
debtor
بدهکار
indebted
بدهکار
typecasting
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
lion
[حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
time clock
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
typecast
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
pokes
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poke
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poked
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poking
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
to save for retirement
برای بازنشستگی پس انداز کردن
charges
بدهکار کردن
owed
بدهکار بودن به
debit
بدهکار کردن
owe
بدهکار بودن به
charge
بدهکار کردن
owes
بدهکار بودن به
debited
بدهکار کردن
debtors
ستون بدهکار
debtor
ستون بدهکار
debt advice
اعلامیه بدهکار
expromissor
جانشین بدهکار
debit side
ستون بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debits
بدهکار کردن
debit note
رسید بدهکار
debenture bond
بدهکار ومدیون
expromission
جانشینی بدهکار
indebt
بدهکار کردن
debiting
بدهکار کردن
demand price
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
house organ
مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
Expressionism
[جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
accrual
افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
IRA
مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
reddest
بدهکار بودن حساب
red
بدهکار بودن حساب
reds
بدهکار بودن حساب
redder
بدهکار بودن حساب
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
declarative statement
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
object language programming
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
caught with hand in the cookie jar
<idiom>
مچ کسی را گرفتن
[بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
elite
طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
lien
حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
A debtor left to himself will become a creditor .
<proverb>
بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
particular lien
حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
behalf
بابت
as a result of this
<adv.>
از آن بابت
in this sense
<adv.>
از آن بابت
in so far
<adv.>
از آن بابت
insofar
<adv.>
از آن بابت
in this respect
<adv.>
از آن بابت
by impl
<adv.>
از آن بابت
for this reason
<adv.>
از آن بابت
for that reason
<adv.>
از آن بابت
concern
بابت
in this way
<adv.>
از آن بابت
hence
<adv.>
از آن بابت
consequently
<adv.>
از آن بابت
therein
از ان بابت
particulars
بابت
thereat
از ان بابت
thereat
<adv.>
از آن بابت
thereupon
<adv.>
از آن بابت
items
بابت
item
بابت
subsequently
<adv.>
از آن بابت
whereat
که از ان بابت
at that
[at that provocation]
<adv.>
از آن بابت
as a result
<adv.>
از آن بابت
whereby
<adv.>
از آن بابت
particular redemption
بابت
by implication
<adv.>
از آن بابت
in consequence
<adv.>
از آن بابت
in this manner
<adv.>
از آن بابت
in this wise
<adv.>
از آن بابت
thus
[therefore]
<adv.>
از آن بابت
therefore
<adv.>
از آن بابت
in this vein
<adv.>
از آن بابت
concerns
بابت
as a consequence
<adv.>
از آن بابت
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
on this score
از این بابت
paticular
خصوصی بابت
on my own account
بابت خودم
regards
بابت باره
regarded
بابت باره
regard
بابت باره
escrow
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
for ones own hand
بابت خود شخص
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com