English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English Persian
to let the saw dust out of پوچی یا بی اساسی
Other Matches
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
inefficacity پوچی
absurdity پوچی
vapidity پوچی
emptiness پوچی
inefficacy پوچی
inanity پوچی
futility پوچی
flimsiness پوچی
frothiness پوچی
nullity پوچی
frivolity پوچی
vacuity پوچی
nihility پوچی
vanity بیهودگی پوچی
nulity پوچی نیستی
the vanity of the world پوچی جهان
frivolouseness پوچی نادانی
irritancy غیظ پوچی
vaccum neurosis روان رنجوری پوچی
earthshaking اساسی
functional اساسی
constitutional اساسی
meaty اساسی
meatiest اساسی
pivotal اساسی
meatier اساسی
groundlessness بی اساسی
basilar اساسی
On what basis (ground) بر چه اساسی ؟
basal اساسی
unsubstantial بی اساسی
essentials اساسی
essential اساسی
Hon اساسی
fundamental اساسی
major <adj.> اساسی
quintessential <adj.> اساسی
substantive [essential] <adj.> اساسی
vital <adj.> اساسی
cardinals اساسی
cardinal اساسی
capital اساسی
ground اساسی
radicals اساسی
rudimental اساسی
key projects اساسی
basics اساسی
basic اساسی
material اساسی
materials اساسی
essential <adj.> اساسی
radical اساسی
fundametal اساسی
nett اساسی
nets اساسی
net اساسی
organic اساسی
hypostatic اساسی
substantial اساسی
over haul تعمیر اساسی
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
basic variable متغیر اساسی
functional distribution توزیع اساسی
constitutional low قانون اساسی
essential oil روغن اساسی
strategic variables متغیرهای اساسی
reformation اصلاح اساسی
unsubstantiality بی اساسی بی اهمیتی
constitutional law حقوق اساسی
basic surplus مازاد اساسی
spine wall دیوار اساسی
purview مواد اساسی
substantiality حالت اساسی
volatile oil روغن اساسی
basic linkage پیوند اساسی
basic deficit کسری اساسی
rationale علت اساسی
radicals طرفداراصلاحات اساسی
radicals ریشگی اساسی
radical طرفداراصلاحات اساسی
constitutions قانون اساسی
brass tacks مسایل اساسی
constitution قانون اساسی
basically بطور اساسی
rite فرمان اساسی
vital واجب اساسی
radical ریشگی اساسی
ground plans طرح اساسی
basics اساسی مقدماتی
basics مقدماتی اساسی
ground plan طرح اساسی
basic مقدماتی اساسی
basic اساسی مقدماتی
base repair تعمیر اساسی
revolutionised تغییرات اساسی دادن
revolutionises تغییرات اساسی دادن
revolutionising تغییرات اساسی دادن
organic اندام دار اساسی
bill of rights قانون اساسی امریکا
myosin پروتئین اساسی عضله
nonessential goods کالاهای غیر اساسی
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
nonbasic variable متغیر غیر اساسی
constitutionality مطابقت با قانون اساسی
radical طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionize تغییرات اساسی دادن
revolutionized تغییرات اساسی دادن
revolutionizes تغییرات اساسی دادن
Fundamental ( radical) changes. تغییرات اساسی وعمده
punch-lines جمله اساسی واصلی
punch-line جمله اساسی واصلی
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
punch line جمله اساسی واصلی
primordial عنصر نخستین اساسی
conditions of sale شرایط اساسی معامله
fundamental اصولی مقدماتی اساسی
unconstitutionality مغایرت با قانون اساسی
revolutionizing تغییرات اساسی دادن
constitutional مطابق قانون اساسی
constitutions مشروطیت قانون اساسی
field theory نظریه اساسی میدان
supplementalary constitution law متمم قانون اساسی
constitution مشروطیت قانون اساسی
essential fatty acids اسیدهای چرب اساسی
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
the essential [inherent] [intrinsic] task کار مهم و ضروری [یا اساسی]
essential singularity نقطه تکین اساسی [ریاضی]
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
bdos سیستم عامل اساسی دیسک
reform اصلاح اساسی کردن یا شدن
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
reforms اصلاح اساسی کردن یا شدن
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
accidental غیر اساسی پیش آمدی
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
karyolymph ماده اساسی زمینه هسته سلولی
desideratum ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
bios سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
unconstitutional بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
bsam Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
bdam Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
btam BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bpam Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
sbc یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com