English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English Persian
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
Other Matches
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
fixed assets درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
factorial وابسته به عامل یاکارخانه
analytical engine ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
ex works تحویل در کنار کارگاه یاکارخانه
gunsmithery دکان یاکارخانه تفنگ سازیgunman
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
parse اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
piecemeal به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
parses اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
integration یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
decouple جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
those are your pencils اینها
these اینها
here it is اینها
for all that با همه اینها
all this تمام اینها
about time <idiom> زودتراز اینها
none the less باهمه اینها
here is my book کتاب من اینها
all this همه اینها
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
for all that با وجود همه اینها
For all that . In spite of all that . باتمام اینها ( معذلک )
I want one of these please. لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
It is all hot air . it is all talk. اینها همه اش حرف است
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
She had the never to ask for cash . اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
dismantling پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
take down پیاده کردن
dismount پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
set down پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
disembark پیاده کردن
unset پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantle پیاده کردن موتور
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pedestrianize پیاده روی کردن
dismantles پیاده کردن موتور
disassembly پیاده کردن موتور
staking پیاده کردن مسیر
pad پیاده سفر کردن
setting out پیاده کردن مسیر
dismount پیاده کردن یا شدن
dismantling پیاده کردن موتور
pedestrianized پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن نقشه
pedestrianizes پیاده روی کردن
pads پیاده سفر کردن
dismantled پیاده کردن موتور
pedestrianizing پیاده روی کردن
ingredients اجزاء
component اجزاء
components اجزاء
ingredient اجزاء
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
salvages پیاده کردن کامل قطعات
walk گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
walks گردش کردن پیاده رفتن
removable قابل سوار و پیاده کردن
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
mechanism اجزاء مکانیکی
parts list لیست اجزاء
part list فهرست اجزاء
electronic components اجزاء الکترونیکی
mechanisms اجزاء مکانیکی
shuttering اجزاء قالببندی
idle component اجزاء کور
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
parts programmer برنامه نویس اجزاء
features of project اجزاء اصلی یک طرح
mechanisms اجزاء متشکله چیزی
soil separates اجزاء بافت خاک
composition نسبت اجزاء سازنده
mechanism اجزاء متشکله چیزی
compositions نسبت اجزاء سازنده
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
lunulate دارای اجزاء هلالی شکل
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
configuration ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configurations ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
steric وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
operates تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
particularism اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
design load حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
contrasts اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasting اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasted اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
liken مانند کردن
likens مانند کردن
likening مانند کردن
likened مانند کردن
similize مانند کردن
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
jellify ژله مانند کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com