English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (23 milliseconds)
English Persian
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
Other Matches
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
stiffening اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
generator دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
generators دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
labels 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
offsets برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
blasting machine دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
vented باد خور گذاردن برای
vent باد خور گذاردن برای
vents باد خور گذاردن برای
venting باد خور گذاردن برای
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
treadway پل برای عناصر پیاده
dwelling پیاده شدن برای استراحت
dwellings پیاده شدن برای استراحت
reset key کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
safety island سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
recondition قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
reconditions قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditioned قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
newton واحد نیرو دردستگاه .S.K.
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
pedestals میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestal میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
cascade connection خروجی یکی ورودی برای دیگری است
to park پارک کردن [دستگاهی]
ttl استفاده از طراحی TTL و قط عات برای پیاده سازی مدارهای منط قی و دروازه ها
texture mapping 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
dump 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
relocation کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
additive ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
additives مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
takedown مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
piggyback اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
piggybacks اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
bookend تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookends تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
machined سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machines سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
rope chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار که با طناب سیمی درست میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
owelty سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
intermediate مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
thick Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
redirected حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
investing منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
posed : مطرح کردن گذاردن
pose : مطرح کردن گذاردن
put on : تحمیل کردن گذاردن
poses : مطرح کردن گذاردن
posing : مطرح کردن گذاردن
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
permanent تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
it is another name for نام دیگری است برای ......با....مترادف است
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
lay-by کنار گذاردن متروک کردن
lay by کنار گذاردن متروک کردن
mediated وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediates وساطت کردن پابمیان گذاردن
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
foiled عقیم گذاردن خنثی کردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
subscribing تصدیق کردن صحه گذاردن
put by قطع کردن کنار گذاردن
foils عقیم گذاردن خنثی کردن
mediate وساطت کردن پابمیان گذاردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
foil عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling عقیم گذاردن خنثی کردن
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay-bys کنار گذاردن متروک کردن
subscribe تصدیق کردن صحه گذاردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
godfathers نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
subscribes تصدیق کردن صحه گذاردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
subscribed تصدیق کردن صحه گذاردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
mediating وساطت کردن پابمیان گذاردن
godfather نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
dismantlement پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
take down پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
disembark پیاده کردن
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
searches 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searched 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
search 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly 1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
straiten باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
encases درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encase درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate تخمک گذاردن تولید اوول کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
pads پیاده سفر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com