Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
setting out
پیاده کردن نقشه
Other Matches
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
cartographer
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
disembarking
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
disembarked
پیاده کردن
set down
پیاده کردن
unset
پیاده کردن
disembark
پیاده کردن
dismantle
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن
dismount
پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
demodulation
پیاده کردن
dismantlement
پیاده کردن
dismounts
پیاده کردن
take down
پیاده کردن
disembarks
پیاده کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
dismantling
پیاده کردن موتور
staking
پیاده کردن مسیر
pedestrianize
پیاده روی کردن
pedestrianising
پیاده روی کردن
pedestrianises
پیاده روی کردن
disassembly
پیاده کردن موتور
pedestrianized
پیاده روی کردن
pedestrianizing
پیاده روی کردن
pedestrianised
پیاده روی کردن
setting out
پیاده کردن مسیر
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
dismount
پیاده کردن یا شدن
dosmount command
فرمان پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن یا شدن
dismounts
پیاده کردن یا شدن
dismantle
پیاده کردن موتور
pedestrianizes
پیاده روی کردن
dismantled
پیاده کردن موتور
pads
پیاده سفر کردن
dismantles
پیاده کردن موتور
pad
پیاده سفر کردن
topographic map
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
walks
گردش کردن پیاده رفتن
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
walk
گردش کردن پیاده رفتن
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
walked
گردش کردن پیاده رفتن
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
removable
قابل سوار و پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminal
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals
محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
tramps
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
air landing
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
tramp
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
storage map
نقشه انباره نقشه انبارش
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reduction
کوچک کردن نقشه
schemed
نقشه طرح کردن
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
map orientation
توجیه کردن نقشه
reductions
کوچک کردن نقشه
map reading
نقشه خوانی کردن
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
mapping
نقشه برداری کردن
altitude tints
گویا کردن نقشه
schemes
نقشه طرح کردن
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
scheme
نقشه طرح کردن
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
photo interpretation
نقشه کردن عکس هوایی
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
reseau
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
spandrel
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
tractor group
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
polar stereographic
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
pedestrian bridge
پل پیاده رو
foot infantry
پیاده
foot slogger
پیاده
footer
پیاده رو
footway
پیاده رو
pedestrian
پیاده
infantry man
پیاده
pedestrians
پیاده
paths
پیاده رو
dismounted
پیاده
side walk
پیاده رو
path
پیاده رو
ganway
پل پیاده رو
footpath
پیاده رو
footpaths
پیاده رو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com