English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
success پیروزی نتیجه
successes پیروزی نتیجه
Other Matches
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
victoriousness پیروزی
take پیروزی
victories پیروزی
beat پیروزی
beats پیروزی
takes پیروزی
conquests پیروزی
conquest پیروزی
triumph پیروزی
triumphed پیروزی
victory پیروزی
triumphing پیروزی
triumphs پیروزی
victoriously با پیروزی
achievement پیروزی
scored پیروزی
score پیروزی
wins پیروزی
scores پیروزی
win پیروزی
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
trophy یادگاری پیروزی
conquers پیروزی یافتن بر
conquering پیروزی یافتن بر
conquer پیروزی یافتن بر
triumphal حاکی از پیروزی
win پیروزی برد
trophies یادگاری پیروزی
wins پیروزی برد
secure of victory مطمئن به پیروزی
trophy نشان پیروزی
V-signs علامت پیروزی
paeans پیروزی نامه
steal پیروزی غیرمنتظره
steals پیروزی غیرمنتظره
trophies نشان پیروزی
triumphal cloumn برج پیروزی
v day روز پیروزی
paean پیروزی نامه
victory day روز پیروزی
victory stele لوح پیروزی
nike الهه پیروزی
win on points پیروزی با امتیاز
winnable شایسته پیروزی
V-sign علامت پیروزی
pewter جام پیروزی جایزه
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
sudden victory پیروزی در وقت اضافی
paeans پیروزی نامه نوشتن
triumphantly فاتحانه فریاد پیروزی
triumphant فاتحانه فریاد پیروزی
achievements پیروزی کار بزرگ
paean پیروزی نامه نوشتن
win by knockout پیروزی با ناک اوت
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
pyrrhic victory پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
win by retirement پیروزی با کنار رفتن حریف
shut out مانع پیروزی حریف شدن
save the day <idiom> به پیروزی وموفقیت دست یافتن
palm نخل خرما نشانه پیروزی
palms نخل خرما نشانه پیروزی
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edges پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
streaked یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streak یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaking یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaks یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
outrunning منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
outruns منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrun منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
die ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
decision نتیجه
consequent نتیجه
decisions نتیجه
effectless بی نتیجه
eduction نتیجه
educt نتیجه
harvests نتیجه
outgrowth نتیجه
affect نتیجه
affects نتیجه
payoffs نتیجه
payoff نتیجه
in the sequel در نتیجه
inconseqential بی نتیجه
inconsequent بی نتیجه
ineffetual بی نتیجه
issueless بی نتیجه
upshot نتیجه
whereupon که در نتیجه ان
harvest نتیجه
consequence نتیجه
ineffectual بی نتیجه
frustrated بی نتیجه
resulted نتیجه
products نتیجه
product نتیجه
indeterminate بی نتیجه
resulting نتیجه
consequences نتیجه
harvested نتیجه
outcomes نتیجه
outcome نتیجه
afterclap نتیجه
abortive بی نتیجه
result نتیجه
thanks در نتیجه
of no issue بی نتیجه
rest نتیجه
run into <idiom> نتیجه
conclusion نتیجه
conclusions نتیجه
inconsecutive بی نتیجه
growth نتیجه
growths نتیجه
to no purpose بی نتیجه
rests نتیجه
sequent نتیجه
sequitur نتیجه
effect نتیجه
resultful پر نتیجه
effecting نتیجه
thanks to..... در نتیجه
inference نتیجه
ineffective بی نتیجه
sequela نتیجه
inconclusive بی نتیجه
inferences نتیجه
outgrwth نتیجه
effected نتیجه
negotiation result نتیجه مذاکرات
negotiation outcome نتیجه مذاکرات
net reaction واکنش نتیجه
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
search result نتیجه جستجو
resultful نتیجه بخش
thwarted بی نتیجه گذاردن
illative نتیجه رسان
thwart بی نتیجه گذاردن
vainly بدون نتیجه
corollary نتیجه فرع
fall-out [side effect] نتیجه جانبی
secondary effect نتیجه جانبی
corollaries نتیجه فرعی
printouts نتیجه چاپی
printout نتیجه چاپی
spillover effect نتیجه جانبی
consequent نتیجه بخش
side-effects نتیجه جانبی
side-effect نتیجه جانبی
corollaries نتیجه فرع
byeffect نتیجه جانبی
by-effect نتیجه جانبی
corollary نتیجه فرعی
perficient نتیجه بخش
net result نتیجه نهایی
adverse reaction نتیجه جانبی
side effect نتیجه جانبی
fine drawn نتیجه ورزش
to come a mucker به نتیجه نرسیدن
to come to grief به نتیجه نرسیدن
to pull a result نتیجه گرفتن
to effectuate a conclusion نتیجه دادن
consecution نتیجه منطقی
condition of subsequent events شرط نتیجه
condition of corollary شرط نتیجه
concluder نتیجه گیرنده
cheating does not prosper تقلب نتیجه
to fall through به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground به نتیجه نرسیدن
to came a howler به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve به نتیجه رساندن
final result نتیجه نهایی
fetch up به نتیجه رسیدن
put through به نتیجه رساندن
subsumption نتیجه گیری
test announcement نتیجه ازمایش
fall through به نتیجه نرسیدن
evidentiary effect نتیجه مشهود
hereon در نتیجه این
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
to be dashed to the ground به نتیجه نرسیدن
fruitlessly بدون نتیجه
foregone conclusion نتیجه نابهنگام
knock one's head against the wall <idiom> کاربی نتیجه
talk out of <idiom> به نتیجه نرسیدن
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com