Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
achievements
پیروزی کار بزرگ
Other Matches
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
achievement
پیروزی
conquests
پیروزی
victories
پیروزی
wins
پیروزی
victory
پیروزی
victoriousness
پیروزی
victoriously
با پیروزی
scores
پیروزی
score
پیروزی
triumphed
پیروزی
takes
پیروزی
triumphing
پیروزی
triumphs
پیروزی
take
پیروزی
triumph
پیروزی
beat
پیروزی
beats
پیروزی
win
پیروزی
conquest
پیروزی
scored
پیروزی
garrison finish
پیروزی غیرمنتظره
trophies
نشان پیروزی
triumphal cloumn
برج پیروزی
V-signs
علامت پیروزی
successes
پیروزی نتیجه
wins
پیروزی برد
victory day
روز پیروزی
v day
روز پیروزی
trophy
یادگاری پیروزی
trophy
نشان پیروزی
victory stele
لوح پیروزی
win on points
پیروزی با امتیاز
winnable
شایسته پیروزی
trophies
یادگاری پیروزی
success
پیروزی نتیجه
secure of victory
مطمئن به پیروزی
triumphal
حاکی از پیروزی
win
پیروزی برد
nike
الهه پیروزی
V-sign
علامت پیروزی
steal
پیروزی غیرمنتظره
steals
پیروزی غیرمنتظره
paean
پیروزی نامه
paeans
پیروزی نامه
conquer
پیروزی یافتن بر
conquers
پیروزی یافتن بر
conquering
پیروزی یافتن بر
triumphantly
فاتحانه فریاد پیروزی
triumphant
فاتحانه فریاد پیروزی
win by knockout
پیروزی با ناک اوت
paean
پیروزی نامه نوشتن
paeans
پیروزی نامه نوشتن
sudden victory
پیروزی در وقت اضافی
pewter
جام پیروزی جایزه
pull it out
پیروزی در واپسین لحظات
palms
نخل خرما نشانه پیروزی
palm
نخل خرما نشانه پیروزی
to overcrow one's rival
از پیروزی بر حریف شادی کردن
win by retirement
پیروزی با کنار رفتن حریف
shut out
مانع پیروزی حریف شدن
save the day
<idiom>
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
pyrrhic victory
پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
occupation authority
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edges
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
streaked
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaks
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
streaking
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streak
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
outrun
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrunning
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
outruns
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
die
ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
king size
بزرگ
large sized
بزرگ
greatest
بزرگ
magacephalic
بزرگ سر
egregious
بزرگ
immane
بزرگ
hugeous
بزرگ
bulkier
بزرگ
bulkiest
بزرگ
small
بزرگ نه
large sized a
بزرگ
grave
بزرگ
macrocephalic
بزرگ سر
macro
بزرگ
graves
بزرگ
gravest
بزرگ
long ton
تن بزرگ
eminent
بزرگ
massive
بزرگ
massively
بزرگ
headman
بزرگ
headmen
بزرگ
of a large size
بزرگ
extensive
بزرگ
smaller
بزرگ نه
bigger
بزرگ
big
بزرگ
dignified
بزرگ
adult
بزرگ
adults
بزرگ
mightier
بزرگ
mightiest
بزرگ
mighty
بزرگ
full bottomed
بزرگ
decuman
بزرگ
considerably large
بس بزرگ
canis majoris
سگ بزرگ
canis major
سگ بزرگ
biggest
بزرگ
bulky
بزرگ
smallest
بزرگ نه
gate
در بزرگ
gates
در بزرگ
doyennes
زن بزرگ
doyenne
زن بزرگ
voluminous
بزرگ
great
بزرگ
great-
بزرگ
bandog
سگ بزرگ
high
بزرگ
highs
بزرگ
propylon
در بزرگ
extra
بزرگ
extra-
بزرگ
extras
بزرگ
majored
بزرگ
paternal grandmother
نه نه بزرگ
gross
بزرگ
grossing
بزرگ
nonus
بزرگ
majoring
بزرگ
grossed
بزرگ
stour
بزرگ
grossest
بزرگ
highest
بزرگ
spankings
بزرگ
grosses
بزرگ
grosser
بزرگ
spanking
بزرگ
major
بزرگ
vast
بزرگ
majestic
بزرگ
swith
بزرگ
walloping
بزرگ
wallopings
بزرگ
swingeing
بزرگ
large
بزرگ
majuscular
بزرگ
jumbo
بزرگ
megapod
بزرگ پا
vasty
بزرگ
jumbos
بزرگ
larger
بزرگ
majuscule
بزرگ
largest
بزرگ
enormous
بزرگ
heave
بزرگ کردن
platters
بشقاب بزرگ
zoom
بزرگ کردن
heaved
بزرگ کردن
lumps
بزرگ شدن
Elaborate
اسلحه بزرگ
lumped
بزرگ شدن
zoomed
بزرگ کردن
land masses
سرزمین بزرگ
lump
بزرگ شدن
tun
بشکه بزرگ
ursa major
خرس بزرگ
foyer
راهرو بزرگ
ursae majoris
خرس بزرگ
lofty
بلند بزرگ
zooms
بزرگ کردن
magnifications
بزرگ نمایی
blundering
اشتباه بزرگ
cataclysm
سیل بزرگ
cataclysms
سیل بزرگ
blunder
اشتباه بزرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com