English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
conquer پیروزی یافتن بر
conquering پیروزی یافتن بر
conquers پیروزی یافتن بر
Search result with all words
save the day <idiom> به پیروزی وموفقیت دست یافتن
Other Matches
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
take پیروزی
wins پیروزی
victories پیروزی
victory پیروزی
beats پیروزی
conquests پیروزی
conquest پیروزی
takes پیروزی
triumphing پیروزی
beat پیروزی
triumphs پیروزی
score پیروزی
victoriously با پیروزی
scored پیروزی
scores پیروزی
victoriousness پیروزی
win پیروزی
triumph پیروزی
achievement پیروزی
triumphed پیروزی
successes پیروزی نتیجه
success پیروزی نتیجه
trophy نشان پیروزی
trophies نشان پیروزی
trophies یادگاری پیروزی
triumphal حاکی از پیروزی
secure of victory مطمئن به پیروزی
win پیروزی برد
wins پیروزی برد
trophy یادگاری پیروزی
nike الهه پیروزی
paeans پیروزی نامه
garrison finish پیروزی غیرمنتظره
triumphal cloumn برج پیروزی
paean پیروزی نامه
v day روز پیروزی
V-signs علامت پیروزی
victory stele لوح پیروزی
win on points پیروزی با امتیاز
steal پیروزی غیرمنتظره
steals پیروزی غیرمنتظره
winnable شایسته پیروزی
V-sign علامت پیروزی
victory day روز پیروزی
win by knockout پیروزی با ناک اوت
triumphant فاتحانه فریاد پیروزی
paean پیروزی نامه نوشتن
paeans پیروزی نامه نوشتن
achievements پیروزی کار بزرگ
sudden victory پیروزی در وقت اضافی
triumphantly فاتحانه فریاد پیروزی
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pewter جام پیروزی جایزه
palm نخل خرما نشانه پیروزی
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
pyrrhic victory پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
win by retirement پیروزی با کنار رفتن حریف
palms نخل خرما نشانه پیروزی
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
shut out مانع پیروزی حریف شدن
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edges پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
streaks یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
streak یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaking یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaked یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
outruns منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
outrunning منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
outrun منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
die ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
discover یافتن
discovered یافتن
find یافتن
finds یافتن
discovering یافتن
detecting یافتن
detect یافتن
detected یافتن
detects یافتن
discovers یافتن
tensing تشدید یافتن
tensest تشدید یافتن
outspread گسترش یافتن
get out رهایی یافتن
to get off رهایی یافتن از
scant تخفیف یافتن
to gain in nealth بهبودی یافتن
deploying گسترش یافتن
to extricate oneself رهایی یافتن
deploy گسترش یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
to come to know اگاهی یافتن
deploys گسترش یافتن
to look oneself again بهبود یافتن
transcend برتری یافتن
to get rid of رهایی یافتن از
to grow better بهبودی یافتن
to get fame شهرت یافتن
to gain the upper hand غلبه یافتن
tenser تشدید یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
tensed تشدید یافتن
tense تشدید یافتن
to get ones hand in دست یافتن به
attain دست یافتن
tenses تشدید یافتن
transcended برتری یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
ensures اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
circumfuse گسترش یافتن
center تمرکز یافتن
bunchout برامدگی یافتن
break out شیوع یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensure اطمینان یافتن
come through وقوع یافتن
come round شفا یافتن
come off وقوع یافتن
diminish نقصان یافتن
come off تحقق یافتن
diminish تقلیل یافتن
diminishes نقصان یافتن
diminishes تقلیل یافتن
dominate تفوق یافتن
dominated تفوق یافتن
to pull round بهبودی یافتن
terminates خاتمه یافتن
relax تخفیف یافتن
relaxes تخفیف یافتن
relaxing تخفیف یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
to reach for knowledge برای یافتن
dominates تفوق یافتن
to undergo a change تغییر یافتن
to take courage خرات یافتن
terminate خاتمه یافتن
accede راه یافتن
to quit oneself of رهائی یافتن از
terminated خاتمه یافتن
convect انتقال یافتن
look oneself again بهبود یافتن
acceding دست یافتن
acceding راه یافتن
achieves دست یافتن
achieved دست یافتن
achieve دست یافتن
outreach برتری یافتن
alters تغییر یافتن
shrinking کاهش یافتن
accedes راه یافتن
accedes دست یافتن
pick up health بهبود یافتن
meliorate بهبود یافتن
ends خاتمه یافتن
misalign تغییر یافتن
ended خاتمه یافتن
end خاتمه یافتن
achieving دست یافتن
acceded راه یافتن
overcome غلبه یافتن
overcomes غلبه یافتن
overcoming غلبه یافتن
penetract راه یافتن
recover بهبودی یافتن
recovering بهبودی یافتن
recovers بهبودی یافتن
overspread بسط یافتن
luxuriate شکوه یافتن
overmatch تفوق یافتن
luxuriated شکوه یافتن
perennate دوام یافتن
pickup بهبودی یافتن
recvperate بهبودی یافتن
luxuriating شکوه یافتن
diverge انشعاب یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverges انشعاب یافتن
pull round بهبودی یافتن
luxuriates شکوه یافتن
protend امتداد یافتن
overmaster برتری یافتن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com