English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
Other Matches
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
ford قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
fords قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
forded قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
request for proposal تقاضا برای پیشنهاد
fair weather مناسب برای
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
skiable مناسب برای اسکی
in pride of grease مناسب برای کشتن
suitable for children مناسب برای بچه ها
cantabile مناسب برای اواز
airworthy مناسب برای پرواز
airworthiness مناسب برای پرواز
winterish مناسب برای زمستان
running مناسب برای مسابقه دو
to be in a position to do something موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
offices مناسب برای استفاده در شرکت
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
office مناسب برای استفاده در شرکت
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
fencible مناسب برای نرده کشی
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
roadworthy مناسب برای بکاربردن درجاده ها
gressorial مناسب برای راه رفتن
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
take over bid پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
sawtimber الوار مناسب برای اره کشی
lyrical مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
jump speed سرعت مناسب برای پرش باچتر
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
slot منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
slotting منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
bug taper ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
amphimictic مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
that is i. to this purpose برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
slots منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
gorge portion محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
fits units with ... connection مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
sector شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sectors شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
fourth generation computers زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
dropping خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populates 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
enumerated type فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
for doing it برای انجام ان
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
demands تقاضا برای انجام چیزی
mission essential ضروری برای انجام ماموریت
undertake توافق برای انجام کاری
demanded تقاضا برای انجام چیزی
undertaken توافق برای انجام کاری
demand تقاضا برای انجام چیزی
ergonomics بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
It is yours for keeps . این برای همیشه پیش خودت باشد
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
do one's thing <idiom> انجام کار پر لذت برای شخص
helps روش آسانتر برای انجام کاری
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
prone سرازیر مستعد برای انجام کار
help روش آسانتر برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
bar توقف کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
technique روش با مهارت برای انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
to have done برای کسی [دیگر] انجام دادن
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
grilse ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
emptiest فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptier فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
emptied فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
arm وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
macro تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
process انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
processes انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
liberty civil ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
limit state of failure حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com