Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
offer
پیشکش کردن عرضه
offered
پیشکش کردن عرضه
offers
پیشکش کردن عرضه
Other Matches
reaganomics
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
gifts
استعداد پیشکش کردن
to make a present of
پیشکش یا تعارف کردن
gift
استعداد پیشکش کردن
offered
عرضه کردن
offer
عرضه کردن
presented
عرضه کردن
presents
عرضه کردن
presenting
عرضه کردن
present
عرضه کردن
provides
عرضه کردن
offers
عرضه کردن
provide
عرضه کردن
to offer
عرضه کردن
[ کالا]
to place on the market
به بازار عرضه کردن
marketed
به بازار عرضه کردن
to put on the market
به بازار عرضه کردن
market
به بازار عرضه کردن
markets
به بازار عرضه کردن
to offer a reward
[for]
عرضه کردن پاداشی
[برای]
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
presented
پیشکش
dedicating
پیشکش
present
پیشکش
dedicate
پیشکش
presenting
پیشکش
offering
پیشکش
dedicates
پیشکش
presents
پیشکش
stock
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked
عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
gifts
پیشکش نعمت
offerer
پیشکش کننده
gratuitous issue
لباس پیشکش
gift
پیشکش نعمت
grant aid
کمک پیشکش
offered
پیشکش ارائه
offers
پیشکش ارائه
offer
پیشکش ارائه
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
supplying
عرضه
slouchy
بی عرضه
dowdy
بی عرضه
offered
عرضه
aggregate supply
عرضه کل
presentations
عرضه
presentation
عرضه
efficiency
عرضه
offers
عرضه
total supply
عرضه کل
good for nothing
بی عرضه
proffered
عرضه
proffering
عرضه
supplied
عرضه
inept
بی عرضه
supply
عرضه
proffer
عرضه
offer
عرضه
proffers
عرضه
counter offer
عرضه متقابل
jackstraw
ادم بی عرضه
inelastic supply
عرضه بی کشش
supply and d.
عرضه وتقاضا
fixed supply
عرضه ثابت
joint supply
عرضه مشترک
supply and demand
عرضه و تقاضا
supply constraints
محدودیتهای عرضه
expositions
عرضه نمایشگاه
supply function
تابع عرضه
work effort
عرضه کار
supply management
مدیریت عرضه
supply of labor
عرضه کار
supply of money
عرضه پول
supply schedule
جدول عرضه
supply price
قیمت عرضه
leader merchandising
پیشرو در عرضه
supply curve
منحنی عرضه
glut
عرضه بیش از حد
excess supply
عرضه اضافی
excess supply
عرضه بیش از حد
gluts
عرضه بیش از حد
elastic supply
عرضه با کشش
representable
قابل عرضه
supply
عرضه داشتن
elastic supply
عرضه حساس
presentative
عرضه داشتنی
supplied
عرضه داشتن
national supply
عرضه ملی
oversupply
عرضه بیش از حد
money supply
عرضه پول
quantity of supply
مقدار عرضه
money stock
عرضه پول
presentations
ارائه عرضه
elasticity of supply
کشش عرضه
sampling offer
عرضه ازمایشی
disposable
قابل عرضه
presentation
ارائه عرضه
aggregate market supply
عرضه کل بازار
offer and demand
عرضه و تقاضا
trial offer
عرضه ازمایشی
exposition
عرضه نمایشگاه
change in supply
تغییر عرضه
supplying
عرضه داشتن
offeror
فروشنده عرضه کننده
demand and supply market
بازار عرضه و تقاضا
supply and demand law
قانون عرضه و تقاضا
glut
عرضه بیش از تقاضا
perfectly elastic supply
عرضه کاملا با کشش
perfectly inelastic supply
عرضه کاملا بی کشش
personal service utility
عرضه سرانه کار
price elasticity of supply
کشش قیمتی عرضه
gluts
عرضه بیش از تقاضا
quantity supplied
مقدار عرضه شده
real money supply
عرضه واقعی پول
institute of purchasing and supply
موسسه خرید و عرضه
law of supply and demand
قانون عرضه و تقاضا
supply side economics
اقتصاد طرفدار عرضه
marketability
قابلیت عرضه در بازار
marginal supply price
قیمت عرضه نهائی
scruff
ادم بی عرضه وفقیر
goon
تروریست بی عرضه و نالایق
elastic supply
عرضه انعطاف پذیر
marketable
قابل عرضه دربازار
disposure
نمایش عرضه داشت
goons
تروریست بی عرضه و نالایق
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
backward bending supply curve
منحنی عرضه به عقب خم شونده
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
supplying
تامین موجودی عرضه نمودن
marketable goods
کالاهای قابل عرضه به بازار
supply push inflation
تورم ناشی از فشار عرضه
loanable funds
وجوه قابل عرضه به بازار پول
lot
جنس عرضه شده برای فروش
sue and losse part
عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
sad sack
ادم خوش نیت ولی احمق وبی عرضه
launch
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launched
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launches
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
launching
جاانداختن کالا در بازار عرضه نمودن کالای جدید دربازار
readout
دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
commodity
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodities
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
tenderest
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
exhaustable resources
منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
warehousing system
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
iron law of wage
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com