English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
Other Matches
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
externalities پی امدهای خارجی
negative externalities پی امدهای نامطلوب خارجی
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
outwork استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange پول خارجی ارز خارجی
wilson پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
moneyary پولی
mercenaly پولی
moneyed پولی
impecuniousity بی پولی
venal پولی
pecuniary پولی
pocket پولی
impecuniosity بی پولی
pockets پولی
monetary پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary economy اقتصاد پولی
financial inventory ذخایر پولی
money order حواله پولی
monetary incentive مشوق پولی
money orders حواله پولی
backing پشتوانه پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary assets دارائیهای پولی
unit of currency واحد پولی
pay patient مریض پولی
tight money کنترل پولی
monetary control کنترل پولی
monetary control نظارت پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary base پایه پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
polywag پولی واگ
polymyxin پولی میکسین
polyethylene پولی اتیلن
real غیر پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary base مبنای پولی
monetary unit واحد پولی
monetary sector بخش پولی
money wage مزد پولی
money income درامد پولی
money matters امور پولی
dealing for money معاملات پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
money capital سرمایه پولی
grooved pulley پولی شیاردار
monetary system سیستم پولی
monetary value ارزش پولی
monetary school مکتب پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary targets اهداف پولی
loose pulley پولی هرزگرد
financial property داراییهای پولی
financial property اموال پولی
dollar area منطقه پولی دلار
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
finance تامین هزینه پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
deflation انقباض پولی رکود
european monetary fund صندوق پولی اروپا
european monetary system سیستم پولی اروپایی
financed تامین هزینه پولی
finances تامین هزینه پولی
financing تامین هزینه پولی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
national money income درامد ملی پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
money rate of interest نرخ بهره پولی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
tight money سیاست پولی انقباضی
rate of money wage نرخ مزد پولی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
price ارزش پولی کالا
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
free capital سرمایه گذار پولی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
gold currency system نظام پولی طلا
gold standard نظام پولی طلا
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
prices ارزش پولی کالا
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
it was a خوب پولی بود
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
hyperdeflation انقباض پولی شدید
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
easy money پولی که براحتی بدست اید
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
back berm سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
outward خارجی
international line خط خارجی
outer خارجی
exteriors خارجی
gringos خارجی
aliens خارجی
alien خارجی
exoteric خارجی
extern خارجی
exosphere خارجی
outboard خارجی
abextra خارجی
exogenous خارجی
exterior خارجی
extra- خارجی
extraneous خارجی
peripheral خارجی
outside خارجی
gringo خارجی
extra خارجی
outsides خارجی
extras خارجی
exotic خارجی
externals خارجی
external خارجی
outsider خارجی
foreign خارجی
outsiders خارجی
oversea خارجی
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
foreign particle جسم خارجی
extrinsic بیرونی خارجی
external variable متغیر خارجی
foreign policy سیاست خارجی
external transaction معاملات خارجی
externalize خارجی کردن
external thread دنده خارجی
foreign trade بازرگانی خارجی
immission انتشار خارجی
imbody صورت خارجی
inflow of foreign funds ورودسرمایههای خارجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com